ای خواجه، چه میگریزی از آذر بیگدلی رباعی 121
1. ای خواجه، چه میگریزی از من مه و سال؟!
نه تو بکرم شهره و نه من بسؤال!
...
1. ای خواجه، چه میگریزی از من مه و سال؟!
نه تو بکرم شهره و نه من بسؤال!
...
1. آن چارده ساله ماه، کز غنج و دلال
دارد بجبین چین، ز کسش نیست ملال
...
1. ای شوخ! فراق تو کشیدن مشکل
از من چو رمیدی، آرمین مشکل
...
1. عید است، مگردان صنما روی ز گل
مینا طلب از لاله، قدح جوی ز گل
...
1. ز آن شب که رخت دیده، گلت چیدستم
ا زدیدن روز، دیده پوشیدستم
...
1. بس شب بلب آه سینه سوز آوردم
تا رو بتو مهر دل فروز آوردم
...
1. دلدار ز جور کام مشکل دهدم
مشکل در کوی خویش منزل دهدم
...
1. در گلشن روزگار میگردیدم
از هر شاخی، تازه گلی میچیدم
...
1. گر در باغم، ز باغبان ناز کشم
ور در قفسم، حسرت پرواز کشم
...
1. ای محرم خلوت ومه انجمنم
محروم چو ببینم بتو، طعنه زنم
...
1. در کوی تو، دلباخته ها می بینم
چون دل بغمت ساخته ها می بینم
...
1. چون رخت ازین سرای شش گوشه بریم
زین مزرعه غم نیست نه گر خوشه بریم
...