1 دیدم گلکی بصد دهان میخندد گفتم: بطراوت چمن میخندد
2 گریان گریان، بلبلی از شاخ گلی گفتا: که نه، بر گریه ی من میخندد
1 جان رفت و، دل از تو باز دردی دارد؛ اشک سرخی و رنگ زردی دارد
2 غافل منشین، که خاک غم پرور من هر چند بباد رفته، گردی دارد
1 امشب که ز وصلم بطرب میگذرد از غصه بمن شبی عجب میگذرد
2 گردم نزنم، فغان که غم میکشدم؛ ور شکوه کنم، آه که شب میگذرد
1 در کوی بتان، گاه نفس میگیرد؛ گفتیم: دل آنکه داد، پس میگیرد
2 در گوشه ی بام، گفت ماهی: رو رو در کوچه ما دزد عسس میگیرد
1 وقت است بهار، باغ و راغ افروزد؛ وز لاله و گل، شمع و چراغ افروزد
2 گل، چهره اش از خون جگر گیرد رنگ؛ لاله، رخش از آتش داغ افروزد!
1 از خواب سیه روز تو، چون شب خیزد؛ چون شب، ز غمت یار بش از لب خیزد!
2 گوید: یا رب، یا رب او هر که شنید؛ از یک یار ب، هزار یا رب خیزد!
1 نایی ز نوا فتاده، تا نی برسد! ساقی سر خم ستاده، تا می برسد!
2 یک ناله بسینه مانده، تا کی بکشیم؟! یک جرعه نصیب ماست، تا کی برسد؟!
1 چون کار نظر بپاک بینی برسد یا زور کمر بدار چینی برسد
2 نبود عجب ار، ز گفتگوی زن وشوی زحمت ببرادران دینی برسد
1 صهبا، ز زکامش مژه چون پرنم شد؛ زین واقعه حال دوستان درهم شد
2 چون کند دو دندان، پی تاریخ آذر گفتا که: دو از خوشه ی پروین کم شد»
1 ترکی که مرا برده ی خود میداند جانم بلب آورده ی خود میداند
2 در پیش وی آن به که زبان بربندم از شکوه، که او کرده ی خود میداند