1 این باغ، سر کروی نگاری بوده است؛ وین شاخ گل، آتشین عذاری بوده است
2 وین سرو، که در کنار جو می بینی؛ یاری است که در کنار یاری بوده است!
1 هادی که ازو زمانه را آبادی است وز مولودش جهانیان را شادی است
2 در تاریخ ولادتش گفت آذر: «مردم همه گمراه و محمد هادی است»
1 ز آن عهد که بستیم بهم ای بت مست زنها رمگو که بر توام منت هست
2 تو گر چه ز دست ها کشیدی دامن من نیز کشیده ام ز دامن ها دست
1 تو میروی و نگاه من از پی تست اشکم چو ستاره، ماه من از پی تست
2 از پا چو مرا فگنده یی، تا دگری ناید ز پی تو، آه من از پی تست
1 پیکی آورد پوستینی از دوست گفتند حریفان که: ز تنگی نه نکوست
2 گفتم که: نه، لیک چون فرستاده ی اوست هر کس پوشد نگنجد از شوق به پوست!
1 ای دوست! که از دوستیت با دل خوست با دل منشین، که دشمن جان من اوست
2 منعت کنم ار ز صحبت دل چه عجب؟! نتوانم دید صحبت دشمن دوست!
1 خالی، که چو داغ لاله در سینه ی اوست هندوست که پاسبان گنجینه ی اوست
2 نه سینه بسینه ی من از مهر نهاد نه داغ دلم عکس بر آیینه ی اوست
1 برخاسته این شاخ انار، از گل کیست؟! بنشسته ز گلنار بخون، مایل کیست؟!
2 این حقه ی لعل دانه دانه در وی، گرد آمده قطره قطره خون دل کیست؟!
1 ساقی! می از آب زندگانی کم نیست! زنده است از جام نام جم، گر جم نیست!
2 گویند که: تلخ است می، آری، سم نیست! تلخ است، اگر چه تلخ تر از غم نیست!!
1 از سعی تو، دل بسته ی زنجیر تو نیست مایل بتو بودنش، ز تدبیر تو نیست
2 خود صید تو گشت، اینکه زارش کشتی تقصیر دل من است، تقصیر تو نیست