1 پیش ازین، مدح هر که گفتندی یافتندی ز جود او صله ها
2 گر اثر می نکرد، ز آتش هجو ریختندی بجانش آبله ها
3 این زمان، نه بمدح ممنون اند نه ز هجو است بر زبان گله ها
4 داد داد، از فزونی امساک؛ آه آه، از کمی حوصله ها
1 درخشنده تیغ ابوالفتح خان زلالی است از چشمه ی آفتاب
2 روان از سر سرکشان بگذرد چو خونخواره دریاست، این قطره آب
3 از آن گیسوی عدل یابد شکنج از آن ابروی فتح گیرد خضاب
1 سر دفتر اصحاب فتوت فرج الله کش رزق جهان را کف بخشنده کفیل است
2 چون سعی جمیلش بود اندر عمل خیر در روز جزا مستحق اجر جزیل است
3 در راه خدا ساخت یکی برکه که آبش شیرین و خنک صافی و خوشبوی چو نیل است
4 بر طینتش، این آب که صافی است گواه است بر همتش این خیر که جاری است دلیل است
1 ای باد صبحگاه، صباحت بخیر باد؛ بخرام، کز خرام توام شادکامی است!
2 زین کهنه عندلیب قفس دیده بازگو کو را ببام کعبه ی الفت حمامی است
3 با بلبلی که تازه پریده است ز آشیان گلزار گشته نه قفسی و نه دامی است
4 نو نغمه قمری چمن جان، صباحی آنک سرو ریاض نظمش، از انفاس نامی است
1 آذر کسان که با تو دم از شاعری زنند جغدند و جغد را نفس بلبل آرزوست
2 کی گربه پا بجرگ پلنگان نهد اگر از شخص شیر بر تن او در کشند پوست
3 گیرم ذباب، جلوه گر آید بشکل نحل؛ کو نیش بهر دشمن و، کو نوش بهر دوست؟!
1 چون تیر قلم گرفت و دفتر برداشت خواجه زر و، من عشق و، هما پر برداشت
2 ناگاه ز پاگاه خری سر برداشت افسار ز سرفگند و افسر برداشت
1 ای بدیدار ضحکه ی ضحاک وی بکردار حجت حجاج
2 منتفی کرده جود را تو وجود منطفی کرده عدل را تو سراج
3 بخل، از باطن تو کرده ظهور ظلم، از ظاهرت گرفته رواج
4 دست ظلم تو و، دل مظلوم؛ ناخن نسر و سینه ی دراج
1 کشت فرهاد را اگر خسرو خود بپاداش جان شیرین داد
2 که ز یک سنگ آب خوردستند تیغ شیرویه، تیشه ی فرهاد
1 چل سال کشیدم انتظارش تا وعده ی وصلم از وفا داد
2 چل سال دگر بصبر کوشم کآید ز وفای وعده اش یاد
3 حاشا که بکس وفا کند عمر مشکل که کسی رسد بهشتاد
1 سپهر منزلتا، تا سپهر راست مدار؛ مدار آن بمرادت چنانکه خواهی باد
2 الهی افتد بر خاک سایه ی تا ز فلک ز رایتت بسرش سایه ی الهی باد
3 هر آن ستاره، که شب بر درت چراغ نسوخت سیاه روزتر از شمع صبحگاهی باد
4 بطرف ماهت، اگر پای کج نهد کیوان؛ ز جنبش سرطان، کشتیش تباهی باد