بگفت این و آمد ز پیشش از عیوقی ورقه و گلشاه 35
1. بگفت این و آمد ز پیشش برون
ز دیده روان کرده دو جوی خون
...
1. بگفت این و آمد ز پیشش برون
ز دیده روان کرده دو جوی خون
...
1. بگفت این و درماند در غم اسیر
ستد خاتم و در فگندش به شیر
...
1. بگفت این و دادش به شوهر خبر
کجا ورقه کردست قصد سفر
...
1. ایا پر هنر راد و دانا طبیب
یکی چاره کن بر فراق حبیب
...
1. چو گفت این، بگفتش که ای رادمرد
نگر تا توانی مرا چاره کرد؟
...
1. کنم آه ازین چرخ گردنده آه
که عیشم تبه کرد و روزم سیاه
...
1. بگفت این و بگسستش از تن نفس
تو گفتی همان یک نفس بود و بس
...
1. کزین پس ایا دل به دنیا مناز
که عزش عذابست و نازش نیاز
...
1. سه روز و سه شب همچنان در عذاب
همی بود بی خورد و بی هوش و خواب
...
1. مر آن دوست را برد نزدیک دوست
کجا دوست با دوست یکجا نکوست
...
1. دریغا که بد مهر گردان جهان
ندارد وفا با کسی جاودان
...
1. کنون قصهٔ گلشه و ورقه باز
ز من بشنو ای مهتر سرفراز
...