کنون بشنو ای خال ِ آزاد از عیوقی ورقه و گلشاه 13
1. کنون بشنو ای خال ِ آزاد مرد
که گلشاه دلخواه با او چه کرد
...
1. کنون بشنو ای خال ِ آزاد مرد
که گلشاه دلخواه با او چه کرد
...
1. چو شد یار با بارهٔ گام زن
براند اسب گرم آن دلارام زن
...
1. براند اسپ تازی به کردار باد
بیامد میان مصاف ایستاد
...
1. چو در بند او شد درخشنده ماه
نهاد از طرب روی سوی سپاه
...
1. چو گلشاه رخسار ورقه بدید
ز جانش گل شاد کامی دمید
...
1. بر ورقه آمد هم از بامداد
بگفت ای همه دانش و دین وداد
...
1. چو از دست هجران دلش خیره ماند
سبک مام گلشاه را پیش خواند
...
1. بشد سوی کانه دو تا کرده پشت
جگر سوخته دل گرفته به مشت
...
1. چو از مسکن خویش دل را بتافت
به بدرود کردن به گل شه شتافت
...
1. شب و روز کردش برفتن شتاب
چو مدهوش بی عقل و بی خورد و خواب
...
1. بگرد وی اندر سواری هزار
خروشان به کردار موج بحار
...