آثار عیوقی

صفحه 3 از 5
5 اثر از ورقه و گلشاه عیوقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ورقه و گلشاه عیوقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عیوقی / ورقه و گلشاه عیوقی

ورقه و گلشاه عیوقی

1 چو گلشه سوی شام شد مستمند بیاورد بابش یکی گوسفند

2 ز بهر حیل سرش ببرید زود به کرباس اندر بپیچید زود

3 بخوابید در خیمه چون مردگان شب تیره برداشت بانگ و فغان

4 برآورد با زن بهٔک جا خروش که آوخ ز گلشاه ببرید هوش

1 چو از دست هجران دلش خیره ماند سبک مام گلشاه را پیش خواند

2 بدو گفت: ای مادرم، زینهار! بدین عاشق خسته دل رحمت آر

3 که بر جان من سخت شد بند تو شدم بستهٔ مهر فرزند تو

4 به من بر ترا رحم ناید همی؟ چو من بنده ای تان نباید همی؟

1 خبر یافت گلشاه کآن مستحل جدا کردش از ورقهٔ برده دل

2 ز درد دل از وی برآمد خروش بیفتاد بر خاک و زو رفت هوش

3 چو بازی هش آمد مه مشک سر ببارید از دیده خون جگر

4 به فندق گل از ماه رخشان بکند به خاک اندر افگند مشکین کمند

1 دریغا که آن زاد سرو بلند نهان گشت در زیر خاک نژند

2 ندانم همی زین بتر روزگار کی بر جانم آمد بر نخست کینه آر

3 تو ای تن در درد و عم برگشای ابا هیچ کس خوش مباش و مخند

4 تو ای ورقه از بهر جانان خویش بدل بر در شادکامی ببند

1 بر ورقه آمد هم از بامداد بگفت ای همه دانش و دین وداد

2 برین گونه من دید نتوانمت بکوشم مگر شاد گردانمت

3 شوم دل به پرخاش [و] جنگ آورم مگر سوزیانی به چنگ آورم

4 اگر نام خویش از جهان کم کنم ویا من ترا شاد و خرم کنم

1 شب و روز کردش برفتن شتاب چو مدهوش بی عقل و بی خورد و خواب

2 دلش گشته زار و تنش گشته نرم همی راند از دیدگان آب گرم

3 هر آن کس کی پرسیدی از وی خبر کجا آمدی پیش بر رهگذر

4 ندادی از اندیشه کس را جواب نگفتی سخن از خطا و صواب

1 چو از مسکن خویش دل را بتافت به بدرود کردن به گل شه شتافت

2 به گل شه سبک مادر تیز مهر چنین گفت برخیز ایا خوب چهر

3 مر آن خسته دل را تو بدرود کن بخوی خودش زود خوشنود کن

4 سراسیمه گلشاه دل گشته ریش خروشان بیامد بر یار خویش

1 نبد ورقه را ز آن حدیث آگهی که چونست احوال سرو سهی

2 چو انگشتری و زره سوی اوی رسید از بر گلشه خوب روی

3 چو بشنید پیغام او از غلام که نالنده گشتست ماه تمام

4 دل ورقه آمد زانده به جوش ز بس غم نیارست بودن خموش

1 بگفت این و بر دوست بگریست زار کنار از مژه کرد دریا کنار

2 همی گفت ای دل گسل یار من ز هجر تو شد تیره بازار من

3 جز از تو مرا یار هرگز مباد دل هر دو در مهر عاجز مباد

4 چو آگاه شد مادر از کار اوی نیاورد در گفت گفتار اوی

1 چنان بود گلشه ز هجران دوست که بروی همی غم بدرید پوست

2 شب و روز از آرام و ز خواب و خورد فروماند دل خسته و روی زرد

3 به بالا و روی آن بت قندهار شد اندر عرب سر به سر نامدار

4 چنان گشته بد گلشه از دلبری که سجده همی کرد پیشش پری

آثار عیوقی

5 اثر از ورقه و گلشاه عیوقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ورقه و گلشاه عیوقی شعر مورد نظر پیدا کنید.