1 چارچیزست ای برادر با خطر تا توانی باش ازینها بر حذر
2 قربت سلطان و الفت با بدان رغبت دنیا و صحبت با زنان
3 قرب سلطان آتش سوزان بود با بدان الفت هلاک جان بود
4 زهر دارد در درون دنیا چو مار گرچه بینی ظاهرش نقش و نگار
1 شد دلیل نیک بختی چار چیز هرکه این چارش بود باشد عزیز
2 اصل پاک آمد دلیل نیک بخت نیست بی اصل سزای تاج و تخت
3 یک دلیل دیگر آمد قلب پاک گر دلت پاکست نبود هیچ باک
4 نیک بختان را بود رای صواب آنکه بد رایست باشد در عذاب
1 عافیت را گر بجویی ای عزیز میتوانش یافتن در چار چیز
2 ایمنی و نعمت اندر خاندان تندرستی و فراغت بعد از آن
3 چونکه بانعمت امانی باشدت عافیت را زان نشانی باشدت
4 با دل فارغ چو باشی تندرست دیگر از دنیا نباید هیچ جست
1 گر ترا عقلست با دانش قرین باش درویش و بدرویشان نشین
2 همنشینی جز بدرویشان مکن تا توانی غیبت ایشان مکن
3 حب درویشان کلید جنت است دشمن ایشان سزای لعنت است
4 پوشش درویش غیر از دلق نیست در پی کام و هوای خلق نیست
1 چارچیز آثار بدبختی بود جاهلی و کاهلی سختی بود
2 بی کسی و ناکسی هرچار باشد بخت بد را این همه آثار شد
3 هر که در بند عبادت میشود بی شک از اهل سعادت میشود
4 آنکه در بند عبارت میشود بی شک از اهل خسارت میشود
1 گر همی خواهی که گردی سر بلند ای پسر بر خود در راحت ببند
2 هر که بربست او در راحت تمام باز شد بر وی در دار السلام
3 غیر حق را هر که خواهد ای پسر کیست در عالم ازو گمراه تر
4 ای برادر ترک عز و جاه کن خویش را شایسته درگاه کن
1 نفس نتوان گشت الا با سه چیز چون بگویم یاد گیرش ای عزیز
2 خنجر خاموشی و شمشیر جوع نیزهٔ تنهایی و ترک هجوع
3 هرکه را نبود مرتب این سلاح نفس او هرگز نمییابد فلاح
4 چونکه دل بی یاد اللهت بود دیو ملعون یار همراهت بود
1 فقر خود را پیش کس پیدا مکن محنت امروز را فردا مکن
2 مرترا آنکس که فردا جان دهد غم مخور آخر ترا یک نان دهد
3 تا بکی چون مور باشی دانه کش گر تو مردی فاقه رامردانه کش
4 بر توکل گر بود فیروزیت حق دهد مانند مرغان روزیت
1 سر چه آرایی بدستار ای پسر گر توانی دل بدست آر ای پسر
2 تا نگیری ترک عز و مال و جاه از همه بر سر نیایی چون کلاه
3 نیست مردی خویشتن آراستن قصد جان کرد آنکه او آراست تن
4 نیست در تن بهتر از تقوی لباس در تکلف مرد را نبود اساس
1 چارچیز آمد نشان ابلهی با تو گویم تا بیابی آگهی
2 عیب خود را ابله نه بیند در جهان باشد اندر جستن عیب کسان
3 تخم بخل اندر دل خود کاشتن وانگه امید سخاوت داشتن
4 هر که خلق از خلق او خشنود نیست هیچ قدرش بر در معبود نیست