1 چارچیز آثار بدبختی بود جاهلی و کاهلی سختی بود
2 بی کسی و ناکسی هرچار باشد بخت بد را این همه آثار شد
3 هر که در بند عبادت میشود بی شک از اهل سعادت میشود
4 آنکه در بند عبارت میشود بی شک از اهل خسارت میشود
1 سه علامت ظاهر آمد در بخیل با تو گویم یاد گیرش ای خلیل
2 اولا از سایلان ترسان بود وز بلای جوع هم لرزان بود
3 چون رسد در ره بخویش و آشنا بگذرد چون باد و گوید مرحبا
4 نبود از مالش کسی را فایده کم رسد با کس ز خوانش مایده
1 در جهان شش چیز میآید بکار اولا باری طعام خوشگوار
2 خوش بود یار موافق در جهان باز مخدومی که باشد مهربان
3 هر سخن کان راست گویی و درست به ز دنیا زانکه در وی نفع تست
4 آنکه ارزانست عالم در بهاش عقل کامل دان وزان خرسند باش
1 حاجت خود را مجوی از زشت روی آنکه دارد روی خوب از وی بجوی
2 مؤمنی را با تو چون افتاده کار تا توانی حاجت او را برآر
3 حاجت خود را جز از سلطان مخواه چون بخواهی یافت از دربان مخواه
4 از وفات دشمنان شادی مکن از کسی پیش کسی دادی مکن
1 هر که آرد این نصیحتها بجای در دو عالم رحمتش بخشد خدای
2 ور نیارد این وصیت را بجا دور ماند بی شکی او از خدا
3 یا الهی رحم کن بر ما همه عفو کن جمله گناه ما همه
4 عاجزیم و جرمها کرده بسی نیست ما را غیر تو دیگر کسی
1 چارچیز است از عطاهای کریم با تو گویم یادگیرش ای سلیم
2 فرض حق اول بجای آوردنست والدین از خویش راضی کردنست
3 حکم دیگر چیست با شیطان جهاد چارمش نیکی بخلق نامراد
1 با قناعت ساز دایم ای پسر گرچه هیچ از فقر نبود تلختر
2 هر سحر برخیز و استغفار کن فرصتی اکنون که داری کار کن
3 همنشین خویش را غیبت مکن غیر شیطان بر کسی لعنت مکن
4 چون شود هر روز در عالم جدید از گناهان تو به میباید گزید
1 چار خصلت فعل شیطانی بود داند اینها هر که رحمانی بود
2 عطسه مردم چو بگذشت از یکی باشد آن از فعل شیطان بی شکی
3 خون بینی نیز از شیطان بود آنکه ظاهر دشمن انسان بود
4 خامیازه فعل شیطان است وقی ای پسر ایمن مباش از مکر وی
1 چارچیز ای خواجه کم دارد بقا گوش دار ای مومن نیکو لقا
2 جور سلطان را بقا کمتر بود پس عتاب دوستان خوشتر بود
3 دیگر آن مهری که باشد از زنان بی بقا چون صحبت ناجنس دان
4 با رعیت چون کند سلطان ستم مرورا باشد بقا در ملک کم
1 عمر مردم را بکاهد پنج چیز یاددارش چون شنیدی ای عزیز
2 شد یکی زان پنج در پیری نیاز پس غریبی وانگهی رنج دراز
3 هر که او بر مرده اندازد نظر عمر او بیشک بکاهد ای پسر
4 پنجم آمد ترس و بیم از دشمنان عمر را اینها همی دارد زیان