چنین گفت آنکه استاد از عطار نیشابوری خسرونامه 44
1. چنین گفت آنکه استاد جهان بود
که در باب سخن صاحبقران بود
1. چنین گفت آنکه استاد جهان بود
که در باب سخن صاحبقران بود
1. الا ای کبک کهسار معانی
چو آتش خورده آب زندگانی
1. چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ
که چون از قصر شه گم گشت گلرخ
1. فغان برداشت آن مسکین مکّار
که زنهار، الا مان ای شاه، زنهار
1. بگفت این و دبیری را بفرمود
که کلکش از عطارد گوی بربود
1. چو خود بر لوح زنگاری قلم زد
سپر بود و زتیغ خود علم زد
1. برامد نالهٔ کوس از در شاه
بجوش آمد چو دریا کشور شاه
1. شه القصه ز پیش او بدر شد
دلی پر غصّه نزدیک پدر شد
1. الا ای مرغ پیش اندیش چالاک
ز دنیا چند خواهی برد خاشاک
1. چو بگذشتند ازان دریای خونخوار
یکی کوه بلند آمد پدیدار
1. بآخر خسرو از وی ره نشان خواست
وداعش کرد و میشد بر نشان راست