چنین گفت آنکه بحری از عطار نیشابوری خسرونامه 23
1. چنین گفت آنکه بحری بود در گفت
که گاهی در فشاند و گاه درسُفت
...
1. چنین گفت آنکه بحری بود در گفت
که گاهی در فشاند و گاه درسُفت
...
1. چو دایه آن دو دلبر را چنان دید
دو جان هر دو بیرون ازجهان دید
...
1. چنین گفت آن سخن سنج سخندان
کزو بهتر ندیدم من سخنران
...
1. الا ای فاخته خوش حلقی آخر
ز حلقت جانفزای خلقی آخر
...
1. الا ای خوش تذرو سبز جامه
تو خواهی بود گل را پیک نامه
...
1. الا ای منطق طیر معانی
زبان جملهٔ مرغان تو دانی
...
1. الا ای سبز طاوس مقدّس
ز سر سبزیت عکسی چرخ اطلس
...
1. الا ای شهسوار رخش معنی
بفکرت بحرگوهر بخش معنی
...
1. یکی چابک کنیزک داشت کوچک
که حسنا بود نام آن کنیزک
...
1. چه گلرخ دایه را جان داده میدید
میان خاک و خون افتاده میدید
...