ساقی به صبوحی از عطار نیشابوری مختارنامه 49
1. ساقی به صبوحی می ناب اندر ده
مستان شبانه را شراب اندر ده
1. ساقی به صبوحی می ناب اندر ده
مستان شبانه را شراب اندر ده
1. مائیم به عقل ناصواب افتاده
دل از شر و شور در شراب افتاده
1. خواهی که غم از دل تو یک دم بشود
میخور که چو می به دل رسد غم بشود
1. گل جلوه همی کند به بستان ای دوست
دریاب چنین وقت گلستان ای دوست
1. بشکفت گل تازه به بستان ای دوست
بر زمزمهٔ هزار دستان ای دوست
1. آن لحظه که از اجل گریزان گردیم
چون برگ ز شاخ عمر ریزان گردیم
1. جانا گل بین جامهٔ چاک آورده
وز غنچه صباش بر مغاک آورده
1. چون صبح دمید ودامن شب شد چاک
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک
1. صبح از پس کوه روی بنمود ای دوست
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
1. هر روز برآنم که کنم شب توبه
وز جام پیاپی لبالب توبه
1. می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
1. زان آتشِ تر که خیمه برکِشت زنند
شاید که درین دل چو انگشت زنند