1 شمع است و شراب و ماهتاب ای ساقی شاهد و شرابْ نیم خواب ای ساقی
2 از خام مگو وین دل پر آتش نیز بر باد مده بیار آب ای ساقی
1 همچون من و تو علی الیقین ای ساقی بسیار فرو خورد زمین ای ساقی
2 تاکی کنی اندیشه ازین ای ساقی العیش! که عمر رفت هین ای ساقی
1 دل گشت ز معصیت سیاه ای ساقی فریاد زشومی گناه ای ساقی
2 برگیر به سوی توبه راه ای ساقی کز عمر بسی نماند آه ای ساقی
1 هم سبزهٔ سرمست برُست ای ساقی هم گل به گلاب روی شست ای ساقی
2 چون یاسمن لطیف را شاخ شکست کی توبهٔ ما بود درست ای ساقی
1 چون گل بشکفت در بهار ای ساقی تاکی نهدم زمانه خار ای ساقی
2 در پیش بنه صراحی و بر کف جام با سبز خطی به سبزهزار ای ساقی
1 تاکی شوم از زمانه پست ای ساقی زین پس من و آن زلف خوش است ای ساقی
2 زلف تو به دست باتو دستی بزنیم زان پیش که بگذرد ز دست ای ساقی
1 سلطان، تو، به می دهندگی ای ساقی ما بسته میان به بندگی ای ساقی
2 ما مردهٔ محنتیم و امروز به تست جان را ز شراب،زندگی ای ساقی
1 تا کی گوئی ز چار و هفت ای ساقی تا چند ز چار وهفت تفت ای ساقی
2 هین قول بگو که وقت شد ای مطرب هین باده بده که عمر رفت ای ساقی
1 گل روی نمود از چمن ای ساقی بلبل ز فراق نعره زن ای ساقی
2 مَیکش که بسی کشند می بی من و تو ما روی کشیده در کفن ای ساقی
1 پر کن شکمی به اشتها ای ساقی از قافِ قرابه تابهها ای ساقی
2 خون شد دل من به ابتدا باده بیار تاتوبه کنم به انتها ای ساقی