تا جان دارم همچو از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. تا جان دارم همچو فلک میپویم
وز درد وصال او سخن میگویم
...
1. تا جان دارم همچو فلک میپویم
وز درد وصال او سخن میگویم
...
1. گر بشتابم نه روی بشتافتن است
ور سر یابم نه گنج سر یافتن است
...
1. دردا که ز بی نشان نشانم نرسید
وز بحر عیان عین عیانم نرسید
...
1. نه دل دارم نه جان نه تن چتوان کرد
نه خرقه نه لقمه نه وطن چتوان کرد
...
1. تا چند غم این ره پر بیم کشیم
بر چهره ز خون، جدول تقویم کشیم
...
1. چون یار نمیکند دمی همدمیم
زین غم نفسی نیست سرِ آدمیم
...
1. من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم
از معتکفانِ کوی یارم چکنم
...
1. هر جان که فدای روی اونتوان کرد
از ننگ نظر به سوی او نتوان کرد
...
1. دل تحفهٔ دلنواز نتوان آورد
دل کیست که جان فراز نتوان آورد
...
1. گنجت باید به رنج خو باید کرد
جان وقف بلای عشق او باید کرد
...
1. دل در طلبش بجان گرفتار آمد
جان نیز چو شمع عاشق زار آمد
...
1. چون نیست دلم را جز ازو دلجویی
سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی
...