1 هم هر ساعت در ره تاریکتری هم هر روزی به دیده باریکتری
2 هرگز چو به وصلش نرسد هیچ کسی چندانکه روی به هیچ نزدیکتری
1 گر گنج به تو رسید پنهان میدار ور نه بنشین مصیبت جان میدار
2 گر شادی وصل او به تو مینرسد باری رسدت ماتم هجران، میدار
1 ذرات جهان در اشتیاقند همه اجزای فلک به عشق طاقند همه
2 از هر چه که هست و هرکه خواهی گوباش امید ببر، که در فراقند همه
1 ای کاش ترا دیدهٔ دیدن بودی یا گوش مرا هیچ شنیدن بودی
2 در کرّی و کوریم نبایستی بود گر یک سر مو روی رسیدن بودی
1 تا جان دارم همچو فلک میپویم وز درد وصال او سخن میگویم
2 آن چیز که کس نیافت آن میطلبم آن چیز که گم نکردهام میجویم
1 گر بشتابم نه روی بشتافتن است ور سر یابم نه گنج سر یافتن است
2 جز حسرت و خون دل چه بر خواهد خاست زین یافتنی که عین نایافتن است
1 دردا که ز بی نشان نشانم نرسید وز بحر عیان عین عیانم نرسید
2 عمری من تشنه بر لب دریایی بنشستم و قطرهای به جانم نرسید
1 نه دل دارم نه جان نه تن چتوان کرد نه خرقه نه لقمه نه وطن چتوان کرد
2 از خورشیدی کزو همه کون پرست یک ذرّه نمیرسد به من چتوان کرد
1 تا چند غم این ره پر بیم کشیم بر چهره ز خون، جدول تقویم کشیم
2 گردست به دامن وصالش نرسید کو پای که در دامن تسلیم کشیم
1 چون یار نمیکند دمی همدمیم زین غم نفسی نیست سرِ آدمیم
2 ور در همه عمر یک دم آید بَرِ من با گوشه نشاندم ز نامحرمیم