چون پنجه سال خویشتن از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. چون پنجه سال خویشتن را کُشتم
بر عمرِ نهاد سالِ شصت انگشتم
...
1. چون پنجه سال خویشتن را کُشتم
بر عمرِ نهاد سالِ شصت انگشتم
...
1. چون روی به پنجاه و به شصت آوردیم
چیزی که نشایست به دست آوردیم
...
1. گر هیچ ندیدم من و گر دیدم من
خود را ز بدانِ بد بتر دیدم من
...
1. دردا که جوانی ز بَرَم دور رسید
صد گونه بلای منِ رنجور رسید
...
1. شد عقل ز دست و سخت مضطر افتاد
تا موی چو سیم و روی چون زر افتاد
...
1. آن رفت که عیشِ این جهانی خوش بود
وان روز جوانی بخوانی خوش، بود
...
1. تا کی به هوس چارهٔ بهبود کنیم
کان به که خوشی عزمِ سفر زود کنیم
...
1. دردا که ز خواب بس دل غافل ما
تا موی سپید شد سیه شد دل ما
...
1. افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وز آسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم
...
1. جان را خطرِ روزِ پسین بایددید
دل را غمِ عقلِ پیش بین باید دید
...
1. تا در بُنِ بحر عشق غرقاب شدیم
گُم گشتهتر از ذرّهٔ سیماب شدیم
...
1. دردا که ز دُردی جهان مَست شدیم
پشتی چو کمان و تیر از شست شدیم
...