زان میترسم که از عطار نیشابوری مختارنامه 13
1. زان میترسم که در بلام اندازند
همچون گویی بی سر و پام اندازند
1. زان میترسم که در بلام اندازند
همچون گویی بی سر و پام اندازند
1. تن کیست که سرنگون همی باید کرد
دل چیست که غرق خون همی باید کرد
1. گفتم شب و روز از پی این کار شوم
تا بوک دمی محرم اسرار شوم
1. چون نیست طریقی که به مقصود رسم
آن به که به نابودن خود زود رسم
1. تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز
سیر آمدم از جهان و از آز و نیاز
1. در هر دو جهان یک تنهای میجویم
آزاد ز رخت و بنهای میجویم
1. جان رفت و ندید محرمی در همه عمر
دل خست و نیافت مرهمی در همه عمر
1. از مال جهان جز جگری ریشم نیست
اینست و جز این هیچ کم و بیشم نیست
1. اشکم پس و پیش منزلم بگرفتهست
سیلاب بلا آب و گلم بگرفتهست
1. تا کی بینم به هر دمی تیماری
تا چند کشم به هر زمانی باری
1. نه از تن خود به هیچ خشنودم من
نه یک نفس از هیچ بیاسودم من
1. ای تن ز زمانه سر نگون مینشوی
وی دل تو درین میانه خون مینشوی