گر بودِ خود از از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. گر بودِ خود از عشق نبودی بینی
از آتش او هنوز دردی بینی
...
1. گر بودِ خود از عشق نبودی بینی
از آتش او هنوز دردی بینی
...
1. گر با من خویش خاک این در آئی
از ننگ منی ز خاک کمتر آئی
...
1. گاهی ز خیال دلبر آئی زنده
گاه از سخن چو شکر آئی زنده
...
1. ای مانده به جان این جهانی زنده
تا کی باشی به زندگانی زنده
...
1. تا هیچ وجود و عدمت میماند
نیک و بد و شادی و غمت میماند
...
1. پیوسته به چشم دل نظر باید کرد
وانگه به درونِ جان سفر باید کرد
...
1. در قرب تو گر هست دل دیوانهست
جان را طمع وصال تو افسانهست
...
1. در عشق تو سودا و جنون بنهادیم
وز دیده و دل آتش و خون بنهادیم
...
1. در عشق تو رازی و نیاز آوردیم
چون شمع بسی سوز و گداز آوردیم
...
1. در عشق تو زاری وندم آوردیم
بر قُبّهٔ افلاک علم آوردیم
...
1. ما هر دو جهان زیر قدم آوردیم
بر قبهٔ افلاک علم آوردیم
...
1. گر ما همگی خویش چون ذرّه کنیم
خود را به وجود ذرّهای غرّه کنیم
...