از بس که دلم به از عطار نیشابوری مختارنامه 61
1. از بس که دلم به بینشان داشت نیاز
بینام ونشان بماندم در تک و تاز
1. از بس که دلم به بینشان داشت نیاز
بینام ونشان بماندم در تک و تاز
1. وقتست که بیزحمت جان بنشینم
برخیزم و بی هر دو جهان بنشینم
1. از ننگ وجودم که رهاند بازم
تا من ز وجود با عدم پردازم
1. بی جان و تنم جان و تنم میباید
بیآنچه منم آنچه منم میباید
1. خوش خواهدبود، اگر فنا خواهد بود
زیرا که فنا عین بقا خواهد بود