کو چشم که ذرّهای از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. کو چشم که ذرّهای جمالت بیند
کو عقل که سُدَّهٔ کمالت بیند
1. کو چشم که ذرّهای جمالت بیند
کو عقل که سُدَّهٔ کمالت بیند
1. اسرار تو در حروف نتواند بود
و اعداد تو در اُلوف نتواند بود
1. ای آن که ز کفر، دین، تو بیرون آری
وز خار، ترنجبین، تو بیرون آری
1. عالم که پر از حکمتِ تو میبینم
یک دایره پر نعمتِ تو میبینم
1. ای رحمت و جودِ بینهایت از تو
در هر جزوی هزار آیت از تو
1. ای شمّهٔ لطف تو بهشت افروزی
دوزخ ز تف آتش قهرت سوزی
1. هم بر کف ودود، مُلْک بتوانی راند
هم با همه، هم بی همه، بتوانی ماند
1. ای آن که کمال خرده دانان دانی
خاصیتِ پیران و جوانان دانی
1. ای آن که به حکم، ملک میرانی تو
وز دل، خطِ نانوشته، میخوانی تو
1. جان حمد تو از میانِ جان میگوید
مستغرق تو هر دو جهان میگوید
1. گر دست دهد غم تو یک دم، آن به
آن دم چو بود به ز دو عالم، آن به
1. هم در بر خود خواندگان داری تو
هم از درِ خود راندگان داری تو