چون برفت از دار از عطار نیشابوری منطقالطیر 72
1. چون برفت از دار دنیا بایزید
دید در خوابش مگر آن شب مرید
1. چون برفت از دار دنیا بایزید
دید در خوابش مگر آن شب مرید
1. بود درویشی ز فرط عشق زار
وز محبت همچو آتش بیقرار
1. یک شبی محمود دل پر تاب شد
میهمان رند گلخن تاب شد
1. میشد آن سقا مگر آبی به کف
دید سقایی دگر در پیش صف
1. شیخ بوبکر نشابوری به راه
با مریدان شد برون از خانقاه
1. حق تعالی گفت با موسی به راز
کاخر از ابلیس رمزی جوی باز
1. پاک دینی گفت آن نیکوترست
مبتدی را کو به تاریکی درست
1. در بر شیخی سگی میشد پلید
شیخ از آن سگ هیچ دامن در نچید
1. عابدی بودست در وقت کلیم
در عبادت بود روز و شب مقیم
1. داشت ریشی بس بزرگ آن ابلهی
غرقه شد در آب دریا ناگهی
1. صوفیی چون جامه شستی گاه گاه
میغ کردی جملهٔ عالم سیاه
1. بود مجنونی عجب در کوه سار
با پلنگان روز و شب کرده قرار