19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری

1 آنکه شیران را کشیدی در شطن وانکه پیلان را نشاندی در عطن

2 وانکه جاکردی بفرق فرقدین بلکه بالاتر ز فرقد یا پرن

3 نی همین اقلیم ظاهر راشه است هست میر ما ظهر مع ما بطن

4 نی همین مهرجهان را صورت است ملک معنی را بود پرتوفکن

1 بر افتی ای فراق از روزگاران که یاران را جدا کردی ز یاران

2 بما امروز نگذارندش اغیار بروز داوری هم دادخواهان

3 نقاب عنبرین از صبح رخسار برافکن تا برآید بامدادان

4 نشاید دم زدن ورنه نبایست باین سنگین دلی سیمین عذاران

1 راه خواهی رخت بر دریا فکن کام جوئی قید من و مافکن

2 بلبلی تو لال چون توسن مباش شورشی در گنبد مینا فکن

3 لا احب الافلین گو چون خلیل چشم دل بر شاهد یکتا فکن

4 خواهی ار آذر گلستان گرددت خیز و نعلین دوکون از پافکن

1 شدم صدره به زیر سنگ طفلان در جنون پنهان ولیکن باز پیدا کرده ما را محنت دوران

2 ببین چشم تر ما را مگو از نوح و طوفانش که او یک بار طوفان دید و ما هر لحظه صد طوفان

3 نبخشد دیده‌ام را نور غیر از خاک آن درگه نسازد سوز دل خاموش الا آب آن پیکان

4 دل رنجور از خود می‌رود هر لحظه چون طفل تسلّی می‌دهندش از قدوم وی پرستاران

1 کلاه دلربائی بر سرش بین نیاز کج کلاهان بر درش بین

2 بنفشه سرزده گرد شقایق بدور یاسمن نیلوفرش بین

3 نماید دعوی کیش مسیحا ز لب اعجاز و از خط دفترش بین

4 گرت خواهش بود سیر گلستان به سنبل زاره گلبرگ ترش بین

1 ای رخت برگ گل سور و لبان نیز چنان سخنت آب حیاتست و دهان نیز چنان

2 نیست ریحان چوخطت نافهٔ چین نیز چنین سرو نبود چو قدت نخل جنان نیز چنان

3 سرکه پامال تو ای سروروان گشت چه غم سر نثار قدمت نقد روان نیز چنان

4 گرچه فحش است بکاغذ دوسه حرفی بنویس که چو شهد است بیان تو بَنان نیز چنان

1 از بهترین سلالهٔ آدم توئی بهین بر مهترین کلالهٔ حوا توئی مهین

2 در خاتم رسالتی ای ختم انبیا همچو نگین به خاتم و چون نقش درنگین

3 تو بَدرِ ازهری و همه انبیا سُها تو مهر انوری و نجومند مرسلین

4 بحر است علم و طفل دبستانت ار بود آن بحر بیکران و پر از لؤلؤ ثمین

1 فتنه چسان بپا شود خیز بیا که همچنین آب حیات چون رود جلوه نما که همچنین

2 عمر دوباره چون گرفت مرده ز لعل عیسوی چون تو برفتی از برم باز بیا که همچنین

3 غنچه چگونه بشکفد از دم صبح مشک بیز دل بگشا از آن دهن نغمه سرا که همچنین

4 مهرچگونه سرزند از افق فلک بخاک سایهٔ سرو خود فکن بر سر ما که همچنین

1 فلک گشته سرگشتهٔ کوی او بود روی عالم همه سوی او

2 همی می رسد بر مشام دلم ز گل خاصه از اهل دل بوی او

3 مه و مهر بین بر کمیت فلک شب و روز اندر تکاپوی او

4 نه آغاز پیدا نه انجام و هست تمامی یکی پرتو روی او

1 حرف اغیار دغا در حق یاران مشنو آشنایان بگذار و پی بیگانه مرو

2 ای که در مزرع روی تو دهد حاصل مهر بینوایم بنوازم که رسد وقت درو

3 بامیدی که بابروت مشابه گردد ز ریاضت شده چون موی میانت مه نو

4 پیش آنروی گل و سنبل و زلفی که ترا است خرمن مه بجوی خوشه پروین بدو جو

آثار حکیم سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی