آنچه در مدرسه عمریست از حکیم سبزواری غزل 168
1. آنچه در مدرسه عمریست که اندوختمی
بیکی عشوه ساقی همه بفروختمی
1. آنچه در مدرسه عمریست که اندوختمی
بیکی عشوه ساقی همه بفروختمی
1. بر قامت تو شد راست دنیای کن فکانی
بر تارک تو زیبا است اکلیل من رآنی
1. تا دل اندر نظر آورده نگار عجبی
ز اشک خونین برخم کرده نگار عجبی
1. خوبان همه چو صورت تو دلنشین چو جانی
گر گوش حق شنو هست هم اینی و هم آنی
1. عشق است حیات جاودانی
سرمایهٔ عیش و کامرانی
1. ز اِشتیاق تو مُردم نه پیکی و نه پیامی
ز هجر جان به لب آمد نه قاصدی نه سلامی
1. اَلا مَن مُبَلِغٌ سَلُمی سَلامی
که در راهش دهم جان گرامی
1. از غصّه دلم خون است در گوشهٔ تنهائی
آخر نه مسلمانی است تا چند شکیبائی
1. اَلا یا نَفسُ غُزتُک اَلاَمانی
چو صنعان تا بکی این خوکبانی
1. مپند ار او نهان و تو عیانی
تو در سبحات سبحانی نهانی
1. نبود چو ماه روی تو تابنده اختری
نامد مثال لعل تو رخشنده گوهری
1. نه از لفظ تو پیغامی نه از کلک تو تحریری
نه از لعل تو دشنامی نه از نطق تو تقریری