ای که پنداری که نبود حشمت از حکیم سبزواری غزل 1
1. ای که پنداری که نبود حشمت و جاهی ترا
هست شرق و غرب عالم ماه تا ماهی ترا
...
1. ای که پنداری که نبود حشمت و جاهی ترا
هست شرق و غرب عالم ماه تا ماهی ترا
...
1. الا یا ایها الورقی ثری تثوی اطلعن عنها
که اندر عالم قدسی ترا باشد نشیمنها
...
1. تغییری ای صنم بده اطوار خویش را
مپسند بر من این همه آزار خویش را
...
1. رشتهٔ تسبیح بگسستیم ما
بر میان زنار بربستیم ما
...
1. دل بسته نقش چهرهٔ دلدار خویش را
دارد دیار صورت دیار خویش را
...
1. از آن زلف پریشانیم چون سنبل پریشانها
وز آن چاک گریبانیم چاک اندر گریبانها
...
1. ای قد تو سرو بوستانها
وی روی تو ماه آسمانها
...
1. گرفته سبزه و گل روی صحرا
سقاک اللّه ساقی هات خمراً
...
1. ای نام خوش تو بر زبانها
وی یاد تو زینت بیانها
...
1. تا جان بتن آید بیا احوالپرس این خسته را
تا دل گشاید برگشا آن پستهٔ لب بسته را
...
1. آمده از خود بتنگ کو سردار فنا
نوبت منصور رفت گشته کنون دور ما
...
1. ایزد بسرشت چون گل ما
مهر تو نهفت در دل ما
...