1 در باز شد ز میکده ناموس و نام را ساقی صلای باده بگو خاص و عام را
2 مست و خراب و بیخودم ای پیر می فروش بنمای راه میکده مستان جام را
3 دریاب ساقیا بدو جامی دگر مرا هشیار ساز بیخود مست مدام را
4 دوران بکام ماست بده باده ساقیا از من مپرس هیچ حلال و حرام را
1 تا حسن تو بنمود رخ از جمله اشیا حیران جهان شد دل شوریده شیدا
2 در آینه روی تو بنمود دو عالم هم بود ز مرآت جهان حسن تو پیدا
3 چون کرد تجلی رخ زیبای تو دیدیم مجلای جمال تو همه صورت و معنا
4 تا دیده جان دید بهم زلف و رخت را با ظلمت و نورست دلم را سرو سودا
1 عارف اسرار پنهانیم ما حاکم اقلیم عرفانیم ما
2 زاهد ار ما عقل و هشیاری مجو کز شراب عشق مستانیم ما
3 ما گدایانیم لیکن تاج بخش هم بملک فقر سلطانیم ما
4 بی می و شاهد چو نتوانیم بود زان حریف بزم رندانیم ما
1 ای پرتو جمال تو نورالیقین ما گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما
2 افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد چشمت برهزنی شده سحر مبین ما
3 ز ابرو و غمزه چشم تو چون ترک فتنه جو تیر و کمان گرفته بود در کمین ما
4 جانا ز زلف سرکش خونریز بازجو کز بهر چیست بسته میانرا به کین ما
1 ای دوست نقاب زلف بگشا بی پرده بما جمال بنما
2 حیفست جمال ذات مطلق مخفی شده در صفات و اسما
3 رخسار تو گر نقاب برداشت هر ذره نمود مهر والا
4 در کسوت صورتست و معنی پیوسته جمال دوست پیدا
1 زد خیمه شاه عشق بصحرای جان ما ویران شد از سپاه غمش خان و مان ما
2 از دست جور عشق خرابست ملک جان برآسمان شد از ستمش الامان ما
3 ز آهم نگرکه خلق بفریاد آمدند نشنود یار این همه آه و فغان ما
4 بی درد عشق صبر نداریم یک نفس درد و غمست مونس هر دو جهان ما
1 برابر طور عشق ای دل ببین نور تجلی را که تا بیخود شوی از خود بدانی طور و موسی را
2 مرا دعوت مکن واعظ بحوران از قصور خود که ما دیدار میخواهیم نه دنیا(و) نه عقبی را
3 ترا گردیده مجنون نباشد کی توانی دید شعاع پرتو حسن جهان افروز لیلی را
4 نداری دیده معنی، ندیدی زان، مه رویش ز حسن صورت یوسف نباشد بهره اعمی را
1 عاشقیم و مست صهبای لقا از خودی بیگانه با حق آشنا
2 در شعاع آفتاب روی او نیست گشته هست گشته بارها
3 نوش کرده باده جام فنا یافته از هستی باقی بقا
4 نیست گشته از من و مایی تمام دیده خود را عالم بی منتها
1 ما می پرست یار و جهان می پرست ما مامست عشق و کون ومکان بوده مست ما
2 جنب وجودم از می توحید حق پرست زاهد مکن بسنگ ملامت شکست ما
3 در ملک عشق منصب ما بین چو شد بلند ماپست یارو جمله جهان گشته پست ما
4 هر ماهیی که بود درین بحر بی کران موج کرم فکند تمامی بشست ما
1 افتخار ما به فقرست و فنا ما کجا و منصب و مال از کجا
2 با وجود ملک عشق لایزال عارم آید زین جهان بی بقا
3 جان ما مستغرق نور لقاست کی بجنت سر فرود آید مرا
4 برفراز نه فلک طیران کند شاهباز همت والای ما