در باز شد ز میکده ناموس از اسیری لاهیجی غزل 13
1. در باز شد ز میکده ناموس و نام را
ساقی صلای باده بگو خاص و عام را
1. در باز شد ز میکده ناموس و نام را
ساقی صلای باده بگو خاص و عام را
1. بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا
1. ای دوست نقاب زلف بگشا
بی پرده بما جمال بنما
1. تا جان مرا شد بغم عشق تولا
کردم ز قرار و خرد و صبر تبرا
1. ما می پرست یار و جهان می پرست ما
مامست عشق و کون ومکان بوده مست ما
1. کونین قطره ایست ز دریای ذات ما
افهام قاصرند ز کنه صفات ما
1. ای شاهبازکبریا زین ظلمت آباد هوا
برکش مرا سوی علا تا باز بینم آن لقا
1. جامه بیگانگی پوشید یار آشنا
تا تواند عشق ورزیدن بهر شاه و گدا
1. افتخار ما به فقرست و فنا
ما کجا و منصب و مال از کجا
1. هر نفس آید صدای عشق کای عاشق درآ
از حجاب ما و من مردانه یکساعت برآ
1. بردار ای صبا ز جمالش نقاب را
گو بنگرید آن رخ چون آفتاب را
1. چون جلوه روی تو برونست ز احصا
هر لحظه بحسنی کنم آن روی تماشا