7 اثر از اسرار الشهود اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر اسرار الشهود اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار اسیری لاهیجی / اسرار الشهود اسیری لاهیجی

اسرار الشهود اسیری لاهیجی

1 کی ازین معنی بیابی تو نشان تا نگردی خاک راه کاملان

2 اندرین ره گر نداری پیشوا کی ز وصل دوست گردی بانوا

3 شرط این ره چیست پیر راهدان الرفیق آنگه طریق آخر بخوان

4 در طریقت گر نداری راهبر کی خبر یابی ز حق ای بیخبر

1 نیست مردم هر کرا خلق بدست در حقیقت چون سباعست و ددست

2 صاحب خلق بد آمد همچو دیو دایماً با خلق در مکرست و ریو

3 خلق بد ز افعال بد هم بدترست زانکه اصل هر بدی خلق بدست

4 خلق بد مردود دلا سازدت از خدا و خلق دور اندازدت

1 سرور اقطاب عالم بایزید آنکه خود را آنچنان که هست دید

2 راستی را او درین ره حجت است قول او چون فعل او بی صنعت است

3 همچو بحرم گفت من اندر مثل نی چو عمان بلکه دریای ازل

4 کو ندارد ساحل و قعر و میان نیست او را اول و آخر نشان

1 شیخ زنجانی ولی خاص حق بوالفرج کو برد از عالم سبق

2 پیشو ا ی جمله در کشف و صفا در تجلی و فنا و در بقا

3 گفت هر کو گفتۀ این قوم را نشنود در گوش وحی جانفزا

4 نور ایمان محو گردد از دلش خود نباشد غیر ظلمت حاصلش

1 عارفی می رفت یک روزی به راه بود صحرا و نبود آنجا پناه

2 ابر پیدا گشت و باریدن گرفت جامه اش تر گشت و چاهیدن گرفت

3 می دوید از دست باران آن چنان که تو گویی کرد دشمن قصد جان

4 چون در آن صحرا از آن سرما گذشت یک ده ویران بدید آن سوی دشت

1 صحبت طالب طلب ای مرد دین هر که طالب نیست زو دوری گزین

2 زهر قاتل می شمر صحبت به عام هست صحبت را اثرهای تمام

3 چون مصاحب گشت مس با کیمیا شد زر خالص ز صحبت ای کیا

4 بید چون گردد مصاحب با نبات هم بهای او شود در کاینات

1 و رب جوهر علم لو ابوح به لقبل لی انت ممن یعبد الوثناء

و عمل بر مقتضای کلموا الناس علی قدر عقولهم. ,

3 من ندارم اختیار خویشتن گشته ام مجبور امر ذوالمنن

4 او بهر ساعت بهانه نو کند آتشی در خرمن صبرم زند

1 نفس اماره چو مرد از خوی بد دید موتوا را به دیده سر خود

2 شد قیامتهای نفس ظاهرش دید من مات عیان چشم سرش

3 خود قیامتهای انفس هست چار آن یکی صغری دگر وسطی شمار

4 بعد از آن کبری دگر عظمی بدان تاکه گردی عارف اسرار جان

1 نفس تا اماره باشد آتش است دایماً با سوختن او را خوش است

2 چونکه شد لوامه بر طبع هواست مختلف احوال با خوف و رجاست

3 چونکه گردد ملهمه غالب بر او وصف ماهیه بود ای رازجو

4 مطمئنه چون شود یابد قرار گردد او چون خاک دایم با وقار

1 مقتدای دین حسن خیر الانام آنکه شهر بصره شد او را مقام

2 داشت در همسایه یک آتشپرست نام او شمعون و چون پروانه مست

3 گشت او بیمار و در نزع اوفتاد شد از آن اگاه شیخ اوستاد

4 شیخ عالم قطب آفاق جهان رفت تا شمعون ببیند در زمان

آثار اسیری لاهیجی

7 اثر از اسرار الشهود اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر اسرار الشهود اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.