1 وصف انسان دان که صدق است و صفا باطن صافی ز کبر و از ریا
2 خاطر پاک و دل پاکیزه تر سر خالی از خیال سیم و زر
3 جان و دل با یاد جانان داشتن کل عالم را عدم انگاشتن
4 کار سالک چیست تسلیم و رضا جز رضا تدبیر نبود با قضا
1 چونکه درد عشق دامانم گرفت شحنۀ عقلش گریبانم گرفت
2 شعله زن شد آتش عشقش چنان کز نفس ش د سوخته کون و مکان
3 ز آتش سودای او می سوختم باز همچون لاله می افروختم
4 ترک عشقش کرد یغما جان و دل جان ما را دل گرفت از آب و گل
1 محو وصحو و فرق و جمع و جمع جمع چونکه دانستی شدی تو شمع جمع
2 محو چه بود خویشتن کردن فنا صحو چه بود یا ف تن از حق بقا
3 از من و مایی بکلی شو فنا گر همی خواهی که یابی آن بقا
4 فرق چه بود عین غیر انگاشتن جمع غیرش را عد م پنداشتن
1 شاه ملک دین و اقلیم یقین عارف اسرار رب العالمین
2 آنکه مفتاح علوم انبیاست پیشوای جمله ارباب صفاست
3 آن براهیمی که ابن ادهم است از همه شاهان عالم اعظم است
4 گفت اندر خواب دیدم جبرئیل بود در دستش صحیفه بس جمیل
1 آن یکی از پیر بسطامی سئوال کرد ره چونست سوی ذوالجلال
2 نیک بشنو تا چه گفت آن مقتدا در گذر از خود رسیدی با خدا
3 گفت تو بر خیز ای سائل ز راه چون تو برخیزی عیان گردد اله
4 نقش هستی را ز لوح دل تراش تا نماید فاش نقش جانفزاش
1 گفت چون سلطان ملک معنوی ابن ادهم مقتدای متقی
2 ترک ملک بلخ و جاه و سلطنت کرد و روی آورد سوی معرفت
3 مدتی در کوه نیشابور بود پس از آنجا رفت سوی مکه زود
4 شد مجاور در حرم آن شاه دین تا که شد آخر امام المتقین
1 او چو خورشیدست و ما چون سایه ایم همچو نور و سایه ما همسایه ایم
2 تابع نور است سایه روز و شب نور خواهی گو ب یا سایه طلب
3 هستی سایه یقین از نور دان سایه را بیشک دلیل نور خوان
4 می نماید سایه ها از عکس نور سایه را از نور نتوان کرد دور
1 زاهدی بودست در ایام پیش از خلایق در صلاح و زهد بیش
2 بهر ح ق از خلق گشته منقطع روز و شب حکم خدا را متبع
3 جز به یادش بر نیاوردی نفس در گذشته از هوی و از هوس
4 نفس او پیوسته در رنج و تعب بر خلاف طبع بودی در طلب
1 رهنمای سالکان راه هو آنکه شد معروف کرخی نام او
2 با مریدان بود روزی درگذر دید جمعی از جوانان خمر خور
3 با شراب و با کباب و با رباب سوی دجله خوش روان مست و خراب
4 جمله غرق بحر غفلت آمده سر بسر موج ضلالت آمده
1 ای بسا اعمال کان باشد وبال گفت پیغمبر ازین رو رب مال
2 هر عمل کان موجب کبر و ریاست در حقیقت آن عمل جرم و خطاست
3 نیست بی اخلاص اعمالت قبول چون ریا شرک ست از قول رسول
4 چون نداری نور تأیید خدا کی توان کرد نیک از بد جدا