ای که آگه نیستی از حال از آشفتهٔ شیرازی غزل 1153
1. ای که آگه نیستی از حال گوی
چنبر چوگان ببین و ز گو مگوی
...
1. ای که آگه نیستی از حال گوی
چنبر چوگان ببین و ز گو مگوی
...
1. در چنگل بازی نکند خانه حمامی
یا آهوی وحشی نشود رام بدامی
...
1. رنگ زخورشید عیان میبری
پرده مه را چو کتان میدری
...
1. که گفت ای سرو سیمینتن به طرف باغ و بستان آی
گل افشان کن زرخسار و بتاراج گلستان آی
...
1. شهری بود نکوئی و جانا تواش دری
فرزند حسن و عشق و تو بر هر دو مادری
...
1. ای جنت جاوید ز رخسار تو بابی
دلداری و خوبی ز صفات تو کتابی
...
1. عمری بکعبه و دیر بردیم انتظاری
زآن انتظار جز عشق حاصل نگشت کاری
...
1. چرا به بزم رقیبان حدیث دوست نگفتی
بست نبود خلاف مؤالفت که برفتی
...
1. چه حظ زشاهد و شمع و شراب و شیرینی
ببزم غیر شب ار ماه خویشتن بینی
...
1. تو را که زیر لبان روح یکجهان داری
دو چشم خود زچه بیمار و ناتوان داری
...
1. لاله سرزد از دمن گل از چمن سبزه زجوی
می بخور بر طرف جوی و سرو گلروئی بجوی
...
1. تا کی ای فتنه ایام زپا ننشینی
چه بلائی تو که آخر بدعا ننشینی
...