ایکه از چهره شمع انجمنی از آشفتهٔ شیرازی غزل 1070
1. ایکه از چهره شمع انجمنی
بقد ازنار سرو در چمنی
...
1. ایکه از چهره شمع انجمنی
بقد ازنار سرو در چمنی
...
1. تو نه ای زآب و خاک از نوری
بچه ناز پرور حوری
...
1. هرگز فنا نگردی تا هست عشق باقی
تا مستیت بسر هست منت مبر زساقی
...
1. ای نفس گر از در معنی بدرآئی
از صحبت ظاهر بحقیقت بگرائی
...
1. خلیلی صرمت حبال العهودی
و احرقت قلبی بنار کعودی
...
1. پیش از این بوده بچین صورتگری
نقش او میرفته در هر کشوری
...
1. خوشا وقتی که بر آتش بر منظور بنشینی
بسوزی پرده چون پروانه و مستور بنشینی
...
1. بدنامی است و رندی در عشق نیکنامی
گفتار خاص اینست بگذار قول عامی
...
1. در کمندم فکنده صف شکنی
نقدم از کف ربوده سیمتنی
...
1. تو ای دو دیده بگو کز جگر چه میخواهی
تمام خون شد و آمد دگر چه میخواهی
...
1. ایکه هنوز با خودی دم مزن از مجردی
ناز بسیطی و زنی لاف زنور سرمدی
...
1. تو را که گفت کز احباب روی برتابی
بعمد بی گناهانرا بقتل بشتابی
...