فصل بهار و مستی و غوغای از آشفتهٔ شیرازی غزل 1094
1. فصل بهار و مستی و غوغای چنگ و نی
مجنون بگو که لیلی بیرون کشد زحی
...
1. فصل بهار و مستی و غوغای چنگ و نی
مجنون بگو که لیلی بیرون کشد زحی
...
1. کیست که آرد گهی باز زماه خرگهی
تا که مشام جان به تو تازه کنیم گه گهی
...
1. برق سانم زدیده میگذری
تا کجا خرمنی زجا ببری
...
1. شب وصل است ای عاشق بپای دوست کن جانی
بروز عید اندر کیش ما رسم است قربانی
...
1. شبی به خواب بدیدم که رو به من داری
چه خوش بود که مجسم شود به بیداری
...
1. بچم ای نهال نورس که زحسن بارداری
همه انجمن چمن کن که زرخ بهار داری
...
1. بجلوه های نهان شاهدان روحانی
کجا نهند بجا چار طبع انسانی
...
1. چه خوش است روزگاری که بفقر بگذرانی
بمتاع دین و دنیا دل و دست برفشانی
...
1. دوست میدارم که گیرم دلبری
پاکدامن شاهدی جنگ آوری
...
1. سودای تو هر شب کشدم بر سر کوئی
چون آینه هر لحظه کنم روی بروئی
...
1. شبی چه شب بصفا بامداد نوروزی
درآمد از درم آنه بفر و فیروزی
...