از چه ای عشق تو در سینه از آشفتهٔ شیرازی غزل 1117
1. از چه ای عشق تو در سینه ما جا کردی
دل تاریک مرا سینه سینا کردی
...
1. از چه ای عشق تو در سینه ما جا کردی
دل تاریک مرا سینه سینا کردی
...
1. اول ای عشق گمانم که تو سودا بودی
عاقبت آفت دل دشمن جانها بودی
...
1. ای ترک ندانم زچه خیل و چه سپاهی
دانم که تو بر خیل نکویان همه شاهی
...
1. سلطانم ار بسازم زآن خاک در کلاهی
خورشیدم ار بسایم روئی بخاک راهی
...
1. این چه روی است که تو ای بت ترسا داری؟
بت و آتشکده محراب و کلیسا داری
...
1. اگر بمحفل مستان شبی کنند سماعی
کنند اهل تصوف زوجد و حال وداعی
...
1. ببینمت که در پی آزردن منی
تیغت بدست و بر سر عاشق نمیزنی
...
1. صبح عید است شبی کز در من بازآئی
زآنکه شب را نبود صبح باین زیبائی
...
1. حاجتی هست مرا با تو اگر عذر نیاری
ای صبا خاک در یار بیاری تو زیاری
...
1. ای دفتر نکوئی تو نقش دلپذیری
به باشد از امیری در خیل تو اسیری
...
1. ای که سر تا قدم آمیخته از مهر وفائی
با همه مهر و وفا عهد بتا از چه نپائی
...
1. سرو چو نخل قامتت سر نزد چنین سهی
نیست چو سیب غبغبت میوه خلد در بهی
...