ما را عبث نبود که از بزم از آشفتهٔ شیرازی غزل 999
1. ما را عبث نبود که از بزم رانده ای
گویا رقیب را ببر خویش خوانده ای
...
1. ما را عبث نبود که از بزم رانده ای
گویا رقیب را ببر خویش خوانده ای
...
1. گر نه ای چشم سیه بهر شکار آمدهای
تیر مژگان به کف از بهر چه کار آمدهای
...
1. ای نسیم از چیست زلفش را پریشان کردهای
صد دل شیدا به هم دست و گریبان کردهای
...
1. شکر گویم یا شکایت از تو ای شاه سیاه
ما تو تابنده ماه من همان در خوابگاه
...
1. ای زلف پرشکن تو سراپا شکستهای
گویا ز بار خاطر عشاق خستهای
...
1. عید است و ساقی با قدح سرمست و خمار آمده
می خورده و سرخوش شده در شهر و بازار آمده
...
1. مطرب مجلس کجاست چنگ و چغانه
راست کن از پرده حجاز ترانه
...
1. شب گذشته چو مه زد علم بر این خرگاه
درآمد از درم آن ماه خرگهی ناگاه
...
1. شبها که شمع من توئی هم خود شبان داج به
گر ترک یغمائی توئی سرمایه بر تاراج به
...
1. بمسجد رخنه ای بگشای ای زاهد زمیخانه
که از نورش کنی چون طور روشن صحن کاشانه
...
1. ارغوان است که با غالیه آمیخته ای
یا که بر برگ سمن سنبل تر ریخته ای
...