با کثرت رقیب کنم خلوت از آشفتهٔ شیرازی غزل 892
1. با کثرت رقیب کنم خلوت انجمن
تا با زبان دل بتو گویم دمی سخن
...
1. با کثرت رقیب کنم خلوت انجمن
تا با زبان دل بتو گویم دمی سخن
...
1. صرف خیال دوست شد منصب و جاه و مال من
کرد کمال من فلک از چه سبب وبال من
...
1. دعوی عشق میکنم کذب شده دعای من
رفتی و مانده ام بجا وای من و وفای من
...
1. من بهوای نوگلی نغمه سرا و بلبلان
از گل بوستان خود جمله شدند بدگمان
...
1. بدرد خوی گرفته دل از پی درمان
ببوی عید توان صبر کرد بر رمضان
...
1. مرا سودای آن گیسوی پرچین
فراغت میدهد از نافه چین
...
1. وه که بناف خون شود نافه آهوان چین
تا که بباد داده ای طره و زلف عنبرین
...
1. ایکه زباده ی ازل هست بلعل تو نشان
آب بیار و آتشم از می و لعل وانشان
...
1. تابکی ایچشم مست فتنه برانگیختن
دست نگارین بس است از پی خونریختن
...
1. نسزد بباد دادن خم زلف عنبر افشان
بخطا چه می پسندی که عبیر گردد ارزان
...
1. حذر کن ای دل از زخم کمند غمزه خوبان
که از فولاد میآرد گذر این آهنینپیکان
...