ما زآزادگان پادشهیم از آشفتهٔ شیرازی غزل 868
1. ما زآزادگان پادشهیم
پادشه را مقیم بارگهیم
...
1. ما زآزادگان پادشهیم
پادشه را مقیم بارگهیم
...
1. ایکه بجاه و منزلت ره نبرد خیال من
از خم زلف مو بمو باز بپرس حال من
...
1. چند با چشمه خور روی تو نتوان دیدن
چند قانع شوم از وصل بهجران دیدن
...
1. شک نیست که شکر لب و بسته دهن است آن
اما نه سزای لب و دندان من است آن
...
1. طره عنبرین پریشان کن
مرغ دلها بر او پرافشان کن
...
1. ای آه خدا را سوی لیلا سفری کن
او را زدل خسته مجنون خبری کن
...
1. ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من
تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من
...
1. گو بمجنون کز من آموزد دگر درس جنون
زآنکه دوشم خیمه زد لیلی بصحرای درون
...
1. نیمه شب ای برق آه من شرری زن
شعله ببالا و پست و خشک و تری زن
...
1. ای کرده نهان تنگ شکر را بنمکدان
بس آفت مرد و زنی از آن لب و دندان
...
1. نمیگردد سپهر الا به حکم رای درویشان
قضا و هم قدر دارند سر در پای درویشان
...
1. دلا با خوبرویان عهد بستن
بود پیمان عقل و دین شکستن
...