گفته بودی که ز کویت به از آشفتهٔ شیرازی غزل 773
1. گفته بودی که ز کویت به ملامت بروم
دل بر تست کجا من به سلامت بروم
...
1. گفته بودی که ز کویت به ملامت بروم
دل بر تست کجا من به سلامت بروم
...
1. نه توبه زاهد پیمانه بد که بشکستم
نه عهد با تو که پیمان به میْکشان بستم
...
1. منصور صفت سر بسردار بدیدیم
گفتیم سخن حق و بمطلب برسیدیم
...
1. این می که داد کز او سر بی خمار دارم
بحرش کجا کزین موج در در کنار دارم
...
1. یارب که دهد آب باین تخم که کشتیم
دست که دهد تاب باین رشته که رشتیم
...
1. بباغ عشق بجز میوه فراق ندیدم
زجان گذشته و جانانه را بوصل رسیدم
...
1. آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم
تنگ شکر بسته و از هند و اهواز آمدم
...
1. بروزگار اگر کار اختیار کنم
بغیر عشق چه کاری بروزگار کنم
...
1. مه روزه است بیا ساز ریا برگیریم
گوشه مسجد و سجاد و منبر گیریم
...
1. بزنی اگر بتیرم نظر از تو برنگیرم
منم آن مریض مجنون که دوا نمپیذیرم
...
1. با همه کثرت چه شد تا دم زتنهائی زدم
یا باین زشتی چرا من لاف زیبائی زدم
...
1. غباری گردم و روزی بدامان تو بنشینم
شوم آئینه و بر کام دل روی ترا بینم
...