نه همین عشق تو آمد پی از آشفتهٔ شیرازی غزل 678
1. نه همین عشق تو آمد پی تسخیر دلم
که بود مهر تو آمیخته در آب و گلم
1. نه همین عشق تو آمد پی تسخیر دلم
که بود مهر تو آمیخته در آب و گلم
1. رند و مستم دگر نمیدانم
بیخود استم دگر نمیدانم
1. خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم
نتوانم دل از این نوسفران برگیرم
1. نغمات عجب زند تارم
که زهم برگسست او تارم
1. همه شب هم سفر باد سحرگاه شدم
کز مه خرگهی خویشتن آگاه شدم
1. همتی ساقیا که مخمورم
منتی نه بقلب رنجورم
1. شور از آن لعل پرشکر دارم
نمکی تازه بر جگر دارم
1. زمشکین موی و روی ای لعبت روم
تو چین و روم آوردی در این بوم
1. سالها رفت که ای عشق نگیری خبرم
باز غوغا کن و سودا شو و بازآبسرم
1. مانده بر دست این دل صد پارهام
دوستان از دست رفته چارهام
1. تا عطف عنان کرد زآفاق خیالم
شد پیر مغان خضرم و داد آب زلالم
1. رحمی ای ساقی که از دیر و حرم بیگانهام
نه مقیم کعبهام نه ساکن بتخانهام