امشبم خورشید سرزد از از آشفتهٔ شیرازی غزل 642
1. امشبم خورشید سرزد از وثاق
ماه از این خجلت فتاد اندر محاق
1. امشبم خورشید سرزد از وثاق
ماه از این خجلت فتاد اندر محاق
1. بس عجب داری که دیدی لعل خوبان از نمک
قدرت این باشد که کرده شکرستان از نمک
1. ای رفته و باز آمده سرمست و غضبناک
از مهر تو برگردم با کین تو حاشاک
1. نوبهار است و برآورد گل رعنا خاک
لعبتان کرده عیان نغز و خوش و زیبا خاک
1. گل پیش رخ تو باخته رنگ
شکر زدهان تست در تنگ
1. ترک چشمت صنما گر چه علیل است علیل
لیک هر جا نگری خیل قتیل است قتیل
1. حسن بدیع تو ای خجسته شمایل
فتنه ایام گشت و شور قبایل
1. خسرو شیرین لبان توئی بشمایل
کعبه کوی تو قبله گاه قبایل
1. دلی که عشق بود در طبیعتش مجبول
کجا عدول نماید بحکمت معقول
1. جز عشق نیکوان که بود اصل هر اصول
باشد مذاهب دگر اندیشه فضول
1. حدیث عشق بازی را مپرس از عارف عاقل
که کس نشناخت لیلی را بجز مجنون لا یعقل
1. مرا بغیر تو خاطر کجا شود مشغول
تو در دلی زچه دل را کنم بغیر ملول