سبزه از خاک برآورد سرو از آشفتهٔ شیرازی غزل 500
1. سبزه از خاک برآورد سرو لاله دمید
می گلرنگ بچنگ آرو بنه جام نبید
1. سبزه از خاک برآورد سرو لاله دمید
می گلرنگ بچنگ آرو بنه جام نبید
1. اگر نه بخت من او دایم از چه خواب کند
وگرنه جان من از چیست اضطراب کند
1. در آن مقام که در جلوه ماه من باشد
چه جای شمع که خورشید انجمن باشد
1. شمع گر هر نفسی انجمنی بگزیند
چشم پروانه بجز پرتو او کی بیند
1. اسیرعشق شدن عقل را قرار نبود
نظر بمنظر خوبان باختیار نبود
1. بود آیا که گل نو بچمن باز آید
گرد او بلبل شوریده بآواز آید
1. آن پری را خاتم جم لعل می آلود بود
چهره دست موسوی خط خوش داود بود
1. طرب آن نیست که ایام بهاری برسد
عیش آنست که پیغام نگاری برسد
1. ابر صفت همی کنم خنده و گریه کار خود
خنده زنم بکار او گریه کنم بکار خود
1. میخوارگان بساط طرب چون بگسترند
اول ز پرده دختر رز را برآورند
1. از سر چو کله در برم آن ترک براندازد
هر کس نظری دارد در پاش سراندازد