128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار آشفتهٔ شیرازی / غزلیات آشفتهٔ شیرازی

غزلیات آشفتهٔ شیرازی

1 مدعی پنداشتی دور از در جانان مرا دور شد تن لیک مانده پیش جانان جان مرا

2 با صبا هر صبحدم آیم به طوف کوی دوست چشم اگر داری بجو در خاک آن ایوان مرا

3 بشنوی گر هر سحر بانگ جرس از غافله هست با هر کاروانی ناله پنهان مرا

4 از پی در گر رود غواص اندر قعر بحر هست اندر خاک کوی دوست بحر و کان مرا

1 عشق بعقل بارها کرده کارزارها ‏ کرده از او فرارها داده باو قرارها

2 عقل چو بختی اشتران عشق بر اوست ساربان برده از او قطارها کره از او مهارها

3 در غم آن عقیق لب از دل و دیده روز و شب روید لاله زارها جوشد چشمه سارها

4 وه چه لب آن عقیقها و چه رخان شقیقها برده از آن نگارها کرده از آن بهارها

1 داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را

2 آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را

3 طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی گرد مقام کوی تو طوف بود حجاز را

4 آشفته پاکباز شو این ورق دغل بنه چند بششدر افکنی رند قمارباز را

1 ای بلبل شوریده بکن تازه نفس را شکرانه که بشکسته ی امروز قفس را

2 زاهد بچمن آمد و بلبل بفغان گفت این بوی ریا چیست که بربست نفس را

3 جستند رقیبان زنوا محمل لیلی ای کشا که از نافه گشایند جرس را

4 غوغای رقیبان بلب تو عجبی نیست شاید بشکر راه به بندند مگس را

1 خبر از حی مگر آورده کسی مجنون را که گشوده بره قافله جوی خون را

2 از پی پرسش دل سلسله موئی آمد تا که زنجیر فرستاد دگر مجنون را

3 گریه از کشته شدن نیست از آن میگریم که بشوئی زسرانگشت نشان خون را

4 گذر قافله بر چشم ترم گر افتد بعد از این دجله نخوانند دگر جیحون را

1 ای رفته و نشناخته قدر دل ما را باز آی که مردیم زهجر تو خدا را

2 هر روزه جفا کردی و گفتی که وفا بود طفلی زوفا فرق نکردی تو جفا را

3 گردد بجفای تو گرفتار ادیبت کاداب وفا هیچ نیاموخت شما را

4 دل خانه حق است خرابش چه پسندی غم نیست که نشناخته ی خانه خدا را

1 کیست که مژده آورد زان مه نوسفر مرا یا که خبر بیاورد زاندل در بدر مرا

2 تا که زمصر مرحمت رحم بچون منی کن همره کاروان کند پیرهن پسر مرا

3 تا که شده است مشتعل تازه بهارم الحذر یا بخطر گذار دل یا بنشان شرر مرا

4 مردم چشم تو بخون غوطه ورند منع کن تا نخورند بعد از این خون دل و جگر مرا

1 که بر زلف سنبل زد این تاب‌ها که داد به گلبرگ این آب‌ها

2 که افکند پرتو به آتشکده که ابرو نموده به محراب‌ها

3 که سودا به زلف نکویان نهاد که از لعلشان ساخت عناب‌ها

4 به طاووس‌ها چتر الوان که داد به کبکان که پوشید سنجاب‌ها

1 بیا ساقی شراب خوشگواری کرده‌ام پیدا شراب خوشگوار بی‌خماری کرده‌ام پیدا

2 ز رنج باده دوشین حریف ار دردسر دارد به میخانه حریف میگساری کرده‌ام پیدا

3 شکست ار تار مطرب یا که مزمارش نمی‌خواند به قانون دگر در پرده تاری کرده‌ام پیدا

4 اگر صیاد ما را عار باشد از شکار ما برای صید دل‌ها جان‌شکاری کرده‌ام پیدا

1 با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را

2 ای خم زلف اندکی زانمه رو کناره کن با تو که گفت ای سیه پرده شو آفتاب را

3 مدرس عشقرا بس است آیت قامت بتان نیست بجز الف در او خوانده ام آن کتاب را

4 نوح بران خدایرا کشتی و بحر را بگو موج مزن بچشم من جلوه مده سراب را

آثار آشفتهٔ شیرازی

128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی