کیست که مژده آورد زان از آشفتهٔ شیرازی غزل 36
1. کیست که مژده آورد زان مه نوسفر مرا
یا که خبر بیاورد زاندل در بدر مرا
...
1. کیست که مژده آورد زان مه نوسفر مرا
یا که خبر بیاورد زاندل در بدر مرا
...
1. که بر زلف سنبل زد این تابها
که داد به گلبرگ این آبها
...
1. بیا ساقی شراب خوشگواری کردهام پیدا
شراب خوشگوار بیخماری کردهام پیدا
...
1. با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را
تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را
...
1. مطرب به رقص آوردهای آن لعبت طناز را
گو زهره بشکن در فلک از رشک امشب ساز را
...
1. پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را
آتشی هست که می آرد در جوش مرا
...
1. بصید خلق بتان تا گشاده بازو را
شکار شیر بیاموختند آهو را
...
1. چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
...
1. گر فهم کند طوطی شیرین سخنش را
بر تنک شکر نیک گزیند دهنش را
...
1. جامه پوشید و بیاراست قد رعنا را
پرده افکند وعیان کرد رخ زیبا را
...
1. دوری از هم نفسان اندکی از خانه ما
کامشب افراشت علم برق به کاشانه ما
...
1. سودای پریرویان بر هم زده سامانها
سیلاب کند از جا بیشایبه بنیانها
...