1 باد آورده بگلشن مژده نوروز را گل نود از شاخساز آن موکب فیروز را
2 دوستان در بوستان رخت اقامت میبرند ما بکاخ اندر کشیم آن شمع شب افروز را
3 حاصلی هستی برده اندوختم با صد امید مژده بر از من صبا آن برق خرمن سوز را
4 غیر چشمت کاو بدل پیوسته ناوک میزند کس نشان تیر کرده صید دست آموز را
1 گر زمن جان طلبد سر بنهم فرمان را گوی گو گردن تسیلم بنه چوگان را
2 با لب نوش ت من آب خضر نستانم کی مریضت زمسیحا طلبد درمان را
3 مانی از گرد گل روی تو بیند خط سبز خط بطلان زند از شرم نگارستان را
4 رمضان میرسد ای ساقی مستان مددی که زپیمانه می تازه کنم پیمان را
1 بیدوست پایدار نباشد نشست ما اما چه چاره چاره نیاید زدست ما
2 بنشست نقش دوست و برخاست ماسوا در بزم غیر هم بتو باشد نشست ما
3 دل خون شده است و ریخته در ساغرم چو می بگذر تو محتسب زچه خواهی شکست ما
4 قتلی اگر که مست کند لاجرم خطاست خاصه که از ختا بود این ترک ما
1 ای لب لعل تو روح بخش مسیحا پرتو رویت فروغ سینه سینا
2 عاشق و دیوانه ی تو وامق و مجنون مظهر رخساره ی تو لیلی و عذرا
3 جادوی بابل سحر چشم تو پنهان معجز موسی بزیر زلف تو پیدا
4 آینه دار جمال تو مه و خورشید بنده ی لعل و قد تو کوثر و طوبی
1 چشم تو بربست از فسون بر خلق راه خواب را زلفت پریشان میکند جمعیت احباب را
2 گفتم دل سوداییم دارد دوا بگشود لب گفتا نبینی در شکر پروردهام عناب را
3 مینغنود شب تا سحر چشمم ز هجرت ای پسر کی خواب آید در نظر افتاده در غرقاب را
4 زلفت بهر جامی کشد دل در هوایش میرود ناچار ماهی میرود تا میکشد قلاب را
1 بباغ حسن که کشت این نهال رعنا را که دل گرفت زگل بلبلان شیدا را
2 کمند رشته مهر بتان بتاب چنان که سوی بادیه آری زحی تو لیلا را
3 کشی چو سلسله اشتیاق ای یعقوب به بیت حزن کشی یوسف و زلیخا را
4 حدیث جوهر فرد است عقده ی اما دهان تنگ تو حل کرده این معما را
1 از شوق گل رویت رفتم به گلستانها همرنگ رخت یک گل نشکفته به بستانها
2 از خار جفا بلبل مجروح ببوی گل گلچین به طرب از گل انباشته دامانها
3 با نوگل بستانی بلبل به نواخوانی من یاد تو میکردم با ناله و افغانها
4 یاقوت لب لعلت تا در کف غیر افتاد من ریختم از حسرت از دیده چه مرجانها
1 باز دامان که زداین آتش سودای مرا که بود شور دگر این دل شیدای مرا
2 زلف بر آتش رخسار تو دامان میزد مشتعل کرد از آن آتش سودای مرا
3 یار خورشید و تو خفاش و منش حربایم زاهد انکار مکن دیده بینای مرا
4 باغبانا زگل و سرو کناری گیری گربه بینی بچمن نو گل رعنای مرا
1 کمانداری که نتواند کشیدن کس کمانش را مرا سینه هدف گردیده تیر امتحانش را
2 بود در کاروان مصر گر پیراهن یوسف سزد جا دیده یعقوب گرد کاروانش را
3 ننوشم آب از کوثر نجویم چشمه حیوان به کام دل ببوسم گر شبی شیریندهانش را
4 اگر نه کوی سیمین سرین آویزهاش بودی ز موی فرق کی فرقی بدی موی میانش را