هر که از عین امتحان بیند از آشفتهٔ شیرازی غزل 310
1. هر که از عین امتحان بیند
در زمین نقش آسمان بیند
1. هر که از عین امتحان بیند
در زمین نقش آسمان بیند
1. هرکه ما را خراب میداند
نه خطا بر صواب میداند
1. ای خوش آن صیدی که صیاد باورام بود
خنک آنمرغ که باغش شکن دام بود
1. رندی که او بکوی مغان ره نشین بود
شاید که بحر و کانش در آستین بود
1. زلف او چون بجان درآویزد
دل در او رایگان در آویزد
1. آن چه گل بود که در شهر زبستان آمد
وین چه سرو است که از باغ بایوان آمد
1. آن کیست تا بر گوش جان پیغام جانان آورد
پیغام بلقیس از سبا سوی سلیمان آورد
1. وه که دوشم بچمن یاری و دمسازی بود
گلی و بلبلی و حسنی و آوازی بود
1. اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید
امید هست که نخل امید ما ببر آید
1. بی شایبه زنگ ازدل دیدار تو بزداید
یوسف چو بمصر آید بازار بیاراید
1. اگر بسینه دل دغدار من باشد
هزار لاله و گل در کنار من باشد