آتشین روی تو را زلف نگویم از آشفتهٔ شیرازی غزل 274
1. آتشین روی تو را زلف نگویم دود است
بلکه آن شعله طور است که مشک آلود است
1. آتشین روی تو را زلف نگویم دود است
بلکه آن شعله طور است که مشک آلود است
1. مطرب عشق بقانون دگر پرده نواخت
کاندر این بزم مرا بیخبر و بیخود ساخت
1. ساقی عشق چو می در قدح مستان ریخت
شحنه عقل چو بشنید زمجلس بگریخت
1. رعنا غزالم فصل بهار است
مشکوی گلزار رشگ تتار است
1. بلای جان من خسته سرو بالائیست
زخوان عشق مرا نعمتی والائیست
1. از عالمش چه غم که خداوند یار اوست
کون و مکان همه بکف اختیار اوست
1. ترک من زلف سمن سا چو برخ بربشکست
رونق برگ گل و توده عنبر بشکست
1. شیوه لاله رخان گر همه جور است و جفاست
شکوه در مرحله عشق زمعشوق خطاست
1. پسته دهن بسته زخندیدنت
آینه حیران شده از دیدنت
1. رفتی و سایه صفت دلشدگان دنبالت
تا کجا سایه دهد سرو همایون فالت
1. خوب باشد گر ز خوبان سر زند کردار زشت
احولی باشد که کس زشتی ببیند در بهشت
1. نوبهاری ظریف و دل بند است
باد را روح راح پیوند است