128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار آشفتهٔ شیرازی / غزلیات آشفتهٔ شیرازی

غزلیات آشفتهٔ شیرازی

1 ای خوش آنعاشق بدنام که او نام نداشت کامجوی آنکه در این دیر سرکام نداشت

2 شور بلبل بگلستان نبود پنداری از گل این باد سحرگاهی پیغام نداشت

3 شاهد خاص ازل رفت سوی پرده غیب زانکه بالجمله سر گفتگوی عام نداشت

4 عاشق سوخته را خواندم دیوان غزل جز تمنای وصالت سخن خام نداشت

1 زاهد که همی گفت می ناب حرام است میخورد و بگفت آنکه حرام است کدام است

2 حوران بهشتی بجوار تو جواریست غلمان بسر کویت استاده غلام است

3 گر حکمتی آموخت زخم بود فلاطون ور حشمت جمشید زیک پرتو جام است

4 عمریست که زلفین تو بر آتش رخسار میسوزد و چون مینگری عنبر خام است

1 ای ترک گر آزردن دلهات خیالست آزردن عشاق زتیغ تو محالست

2 عشاق حیات ابد از تیغ تو دیدند بس کشتن این طایفه ایدوست محالست

3 گر قصد بود قتل منت روی بگردان چون موت و حیاتم بفراق است و وصالست

4 پا تا سر او چیست همه غشوه و ناز است سر تا قدمش چیست همه غنج و دلالست

1 ساقی قدحی در ده از باده انگورت مگذار بدرد سر میخوراه و مخمورت

2 ای بلبل خوش الحان برخیز و نوا سرکن کز پرده برون آمد آن نوگل مستورت

3 عذری بطلب از شیخ وزتوبه بکن توبه کز عفو کریمانه حق داشته معذورت

4 در طارم مینائی در کاخ مسیحائی مطرب بفکن غوغا از ناله طنبورت

1 دریغ و درد که جان را سر مهاجرت است قمر ببر مه ما را سر مسافرت است

2 مرا نه جاه و نه مالی بود نه فضل و کمال بود زعشق گرم بر جهان مفاخرت است

3 تو را رقیب بود دررکیب و وه که مرا بجان و دل زفراق و حسد مصادرت است

4 تمام حیرت از آمیزش رقیبم و تو که دیو را به پری از کجا معاشرت است

1 محکی در میان دشمن و دوست نیست جز دل ازو بجو که نکوست

2 دل چو آئینه کن ززنگ بری تا ببینی خلاف دشمن و دوست

3 عیب خود را زدشمنان بشنو که خطای تو دوست دارد دوست

4 دل احباب بسته بر موئی است نگسلی رشته را که آن یکموست

1 خاطرت هست که جز یاد در تو خاطر نیست من شهید نظر و یار بمن ناظر نیست

2 ظاهرا گفت رقیب از نظرش افتادی آری آن نظره که با من بودش ظاهر نیست

3 آخرین داروی دردم زطبیب آید کی داغ عشق است از آن درد مرا آخر نیست

4 نیست ثابت بر اصحاب صناعت در عشق هر که بر آتش سودای بتان صابر نیست

1 زلف تو یکجهان پریشان داشت از همه دل زمن دل و جان داشت

2 این چه سحر است کز لب و دندان لؤلؤ تر بکان مرجان داشت

3 درمند فراق دوست طبیب غیر عناب لب چه درمان داشت

4 بجز از بحر بیکران غمت گرچه بحر محیط پایان داشت

1 این دود که دوش از دل سودازده برخاست چون شمع مرا سوخت ولی بزم بیاراست

2 ما را چه خوش افتاد بتن کسوت عشقت چون خلعت خوبی که ببالای تو زیباست

3 تیز نظرش بگذرد از جوشن فولاد با لطف بدن ساعد بازوش تواناست

4 زین قلب شکن لشکر مژگان که تو داری خون دل عشاق بریزی زچپ و راست

آثار آشفتهٔ شیرازی

128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی