زلف تو یکجهان پریشان از آشفتهٔ شیرازی غزل 226
1. زلف تو یکجهان پریشان داشت
از همه دل زمن دل و جان داشت
...
1. زلف تو یکجهان پریشان داشت
از همه دل زمن دل و جان داشت
...
1. این دود که دوش از دل سودازده برخاست
چون شمع مرا سوخت ولی بزم بیاراست
...
1. بر آن سرم که برآرم زدل نهال محبت
که بارهاست بجانم زاحتمال محبت
...
1. از هر خوشی بدور جهان عشق خوشتر است
تن گر بکاست عشق ولی روح پرور است
...
1. یارب این درد که درمان نپذیرد از چیست
وین که بر داغ درون تازه نمک پاشد کیست
...
1. گلم میار خدا را تو باغبان عنایت
خزان ما زبهار تو کی رسد بنهایت
...
1. برهان مرا تو یارب زکرم زدام حیرت
که شدست صرف عمرم همه در مقام حیرت
...
1. هوس ساده زخامم سر سودائی سوخت
شرر عشق بتان خرمن دانائی سوخت
...
1. این کجکله ترک قزلباش کدامست
آشوب دل و دین بود این فتنه چه نامست
...
1. از فلک عقد ثریاست که بر خاک آویخت
یا مگر خوشه انگور که از تاک آویخت
...
1. تن بیمحبت و لاف ز جان آدمیت
که به داغ عشق بسته است نشان آدمیت
...
1. آفتاب عشقبازان حسن عالمگیر تست
معنی سر ازل در پرده تصویر تست
...