سنبل بوستان ز زلف تو از آشفتهٔ شیرازی غزل 191
1. سنبل بوستان ز زلف تو سحرگه تاب داشت
نرگس مسکین ز شرم چشم مستت خواب داشت
...
1. سنبل بوستان ز زلف تو سحرگه تاب داشت
نرگس مسکین ز شرم چشم مستت خواب داشت
...
1. زخم دل بهبود شد لعل نمکپاشی کجاست
کشت زهدم ای حریفان رند قلاشی کجاست
...
1. از این آتش که عشقت در من افروخت
سمندر سوختن را از من آموخت
...
1. مرا کان لب شراب سلسبیل است
می خلد ار خورم خونم سبیل است
...
1. تو را که سینه ز سیم است دل چرا سنگ است
ز سیم و سنگ تفاوت هزار فرسنگ است
...
1. فکنده از نظرم گرچه چشم مدهوشت
گمان مکن که کنم از نظر فراموشت
...
1. المنة لله که ز نو عهد بهار است
بلبل به نواخوانی و گل بر سر بار است
...
1. دوست بخلوتگه دل برنشست
در برخ خیل رقیبان ببست
...
1. خوش سروناز و آن قد دلجوی خوشتر است
با ماهتاب ماه سخن گوی خوشتر است
...
1. من بخود مشغول و یار از دست رفت
چون کنم یاران که کار از دست رفت
...
1. بکمان ابروان بست دو زلف چون کمندت
که زنی بتیرش آندل که گریخته زبندت
...
1. غیر سرت بسر و غیر تو در خاطر نیست
نیست ازاهل نظر هر که بتو ناظر نیست
...