زهجر زلف تو گفتم شبی از آشفتهٔ شیرازی غزل 179
1. زهجر زلف تو گفتم شبی کنیم شکایت
فغان که این شب تیره نمیرسد بنهایت
...
1. زهجر زلف تو گفتم شبی کنیم شکایت
فغان که این شب تیره نمیرسد بنهایت
...
1. زعشق روی تو هر کو مرا نمود ملامت
بیک مشاهده از عمر رفته داشت شکایت
...
1. اگر آنزلف و بناگوش بود و آن قد و قامت
دل و دین صبر و خرد را بنه ورو بسلامت
...
1. مرا که هجر تو در ششدر هلاک انداخت
پس از تو نرد غم عشق با که خواهم باخت
...
1. آن غمی را که کران نیست غم حرمانست
آن شبی را که سحر نیست شب هجرانست
...
1. هر که را سر زوفا خاک ره مقصود است
بخت مقبل بود و طالع او مسعود است
...
1. لعل شکربار یار من نمکین است
من نستانم شکر اگر نمک این است
...
1. روز قیامت است که امشب بپای خاست
یا سرو قامتی زپی رقص گشت راست
...
1. خضر را راه بسرچشمه حیوان تو نیست
اهرمن را خبر از مهر سلیمان تو نیست
...
1. کرده در غنچه نهان تنک شکر کاین دهنست
ریزه قند زلب ریزد و گوید سخنست
...
1. به پیر میفروشان بر بشارت
که زاهد کرد خمخانه زیارت
...
1. بوفایت یکی از خیل نکورویان نیست
چون گل روی تو در گلشن گلرویان نیست
...