1 ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت
2 سر سودای توام اندر سویدای دلست سودها دارم که در این شور و سودا میرمت
3 نیستم خفاش تا گویم حدیث از نفی مهر در بر خورشیده رخساره چو حربا میرمت
4 من نیم از خاکیان ای بحر طوفانخیز عشق ماهی بحر توام خواهم بدریا میرمت
1 بی تو یکشب گر سرم بر بستر است نوک مژگان بر دو چشمم نشتر است
2 بی مه روی توام تار است شب گر روان بر چهره ام بس اختر است
3 عکس ما در آینه شد جلوه گر وهم آمد در گمان کاین دلبر است
4 این چه ساقی بود کامد با قدح این چه صهبا بود کاندر ساغر است
1 دیوانه ای که از تو در او وجد و حالتست گر حرف کفر گفت نه جای ضلالتست
2 بر فتوی حکیم بده می ببانگ چنگ زاهد که منع باده کند از جهالتست
3 پیغمبران بخلق کنند ار رسالتی جبریل عشق را برسولان رسالتست
4 زنگ ملال زآینه دل بشو زمی کائینه خانه را نه محل ملالتست
1 زینهار از دو ترک خونخوارت حذر از عقربان جرارت
2 داده خاتم لبت بزنهارم زآنسیه مست ترک خونخوارت
3 زآه درویش چون نیندیشی توئی آئینه آه زنگارت
4 از چه میخانه ی تو ای ساقی که پرستند مست و هشیارت
1 گمان مبر که مرا با تو ماجرائی هست و گر بعمد کشی گویمت خطائی هست
2 میانه من و شیخ این حدیث معهود است که این ثواب و گنه را مگر جزائی هست
3 زجام جم بودش عار و تاج کیخسرو اگر بساحت دیر مغان گدائی هست
4 چه شد که میکشدم دل بسوی بزم رقیب مگر بمحفل بیگانه آشنائی هست
1 جامه کعبه چو خم موی تست قبله عشاق در ابروی تست
2 یوسف مصری که برآمد زچاه چنبر دلوش رسن موی تست
3 اژدر موسی که بود سحرخوار پی سپر نرگس جادوی تست
4 این چه گلابست زخاک درت در گل حمرا اثر از روی تست
1 هر کرا عشق در کمند انداخت بست و از قید عقل فارغ ساخت
2 ریخت در جام عقل باده عشق آتشی بود کابگینه گداخت
3 پاکبازش نمیتوان گفتن هر که با تو قمار عشق نباخت
4 پیک خیل خیال دوست رسید کشور دل زغیر او پرداخت
1 دل و دین خلق برده خط و خال دلفریبت بکه آوریم یرغو زجفای بی حسیبت
2 بزمان واپسینم همه حیرتم از این است که مباد بعد از این غیر بجان خرد عتیبت
3 چه مقام داری ای عشق فراز تو ندانم بقیاس وهم عرش است بپا یه نشیبت
4 گل بوستان که تازه است چه حاجتش بغازه تو نه آن بتی که زیبا بکند کسی بزیبت
1 آن را که کشوری بنگاهی مسلم است چون جم جهانیش همه در زیر خاتم است
2 خورشید آسمان که جهان روشن است از او در پیش آفتاب جمال تو شبنم است
3 هر چند عهد بشکنی و مهر بگسلی لیکن ازین طرف که منم عهد محکم است
4 محراب را روا نبود سجده بر صنم از چیست ابروان رخت ای صنم خم است
1 بیا و پرده برانداز از جمال ای دوست به عاشقان بنما حسن لایزال ای دوست
2 بتا ز عاشق صادق مپوش روی جمیل چرا که آینه شد مظهر جمال ای دوست
3 مرا که در سم گلگون تو نشد سر خاک چگونه سر به در آرم ز انفعال ای دوست
4 حضور غیر به کویت ملالت از چه دهد که در بهشت ندیده است کس ملال ای دوست