ای بلای ناگهان در پیش از آشفتهٔ شیرازی غزل 119
1. ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت
ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت
...
1. ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت
ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت
...
1. بی تو یکشب گر سرم بر بستر است
نوک مژگان بر دو چشمم نشتر است
...
1. دیوانه ای که از تو در او وجد و حالتست
گر حرف کفر گفت نه جای ضلالتست
...
1. زینهار از دو ترک خونخوارت
حذر از عقربان جرارت
...
1. گمان مبر که مرا با تو ماجرائی هست
و گر بعمد کشی گویمت خطائی هست
...
1. جامه کعبه چو خم موی تست
قبله عشاق در ابروی تست
...
1. هر کرا عشق در کمند انداخت
بست و از قید عقل فارغ ساخت
...
1. دل و دین خلق برده خط و خال دلفریبت
بکه آوریم یرغو زجفای بی حسیبت
...
1. آن را که کشوری بنگاهی مسلم است
چون جم جهانیش همه در زیر خاتم است
...
1. بیا و پرده برانداز از جمال ای دوست
به عاشقان بنما حسن لایزال ای دوست
...
1. آنرا که دوست هست چه پروای دشمن است
با شب گر آفتاب بود روز روشن است
...
1. خون میخوری و نیستت از خلق مخافت
تا چند کنی شوخی؟ تا چند ظرافت؟
...