1 من بلبل غریبم و این آشیانان غریب گلبن بود غریب تر و گلستان غریب
2 گر راندت زگلشن و گلبن عجب مدار ای بلبل غریب بود باغبان غریب
3 پیش از نسیم صبح شکفته است گل بباغ کاز بلبلان رسید بگوشش فغان غریب
4 دشمن هر آنچه کرد نه جای شکایتست بر دوستان بود ستم از دوستان غریب
1 شاها تو خود غریبی و آشفته ات غریب رحمی که بر غریب بود مهربان غریب
2 میکشد عاقبتم درد غم عشق حبیب بود آیا که کند چاره این درد طبیب
3 همه یاران سفری گشته و من مانده بجا خرم آن روز که گوئی سفری گشت رقیب
4 تا تو ای روح روان پای نهادی برکاب روح من گرد صفت رفت بدنبال رکیب
1 و کیف اشکر من حبیب مغاضب وان شکوت لست صدیقا مصاحب
2 و لم ار عقلا الا اسیر بعشقه بلی غلبت العشق و العقل هارب
3 یقولون للمرء عیش بعمره و ما عیشی من العمر الا لمصائب
4 رایتک مشهودا بعینی مشاهدا فوالله فیما بیننا لیس حاجب
1 آفتاب طلعتت رازلف مشکین شد سحاب عز من قال ان شمس قد توارت بالحجاب
2 گفتمش یا لیت بودی خاک راهت سر بگفت قد یقول الکافر یا لیتنی کنت تراب
3 بی حساب این قوم تا کی خون مردم میخورند انهم کانوا و لا یرجون من ربی حساب
4 کل من لم یعشق الوجه الحسن فی شرعنا کافرو الکافر فی حقهم سوء العذاب
1 گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت جان من است آن لب امشب بیار بر لب
2 از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب
3 از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت یکدل هزار سودا یکجان و یکجهان تب
4 زان لب بگو حدیثی تا نیشکر نکارند برقع فکن که پوشد رخساره ماه نخشب
1 که باز در برخ اهرمن گشاد امشب که غیر پا بسر کوی تو نهاد امشب
2 زدی به نشتر مژگان رگ رقیب نهان که جوی خون زرگ دیده ام گشاد امشب
3 اشارهای نهانی بچشم گو نکند که از نهان و عیان پرده برفتاد امشب
4 نگارم آینه وای رقیب تو کوری عبث مقابلت آئینه ایستاد امشب
1 غنیمت دان دلا این عیش را در بوستان امشب تمتع گیر نه از گل ز وصل دوستان امشب
2 مگر حوری به باغ آمد و یا غلمان سوی بستان که شد رشک بهشت عدن باغ و بوستان امشب
3 چو شاخ ارغوان من چمان اندر چمن آمد بیا ساقی به ساغر کن می چون ارغوان امشب
4 بده فرصت که تا بیند تماشایی گل باغت بیا بلبل بنه از سر تو این آه و فغان امشب
1 دردمندان غم عشق تو را نیست طبیب مرگ بایست و یا داروی دیدار حبیب
2 زخمی یارم و مرهم نستانم از غیر شکوه از درد حبیبان نکنم پیش طبیب
3 شکوه چندان نکنم من زجفای احباب داغ از آنم که بمن رحمتی آید زرقیب
4 عود وعنبر چکنی عطر چه میسائی خیز بوی معشوق بعشاق بود خوشتر طیب
1 علی الصباح که ریزد بباغ اشک سحاب بعذر توبه شکن میکشان مست و خراب
2 از آن شراب شبانه کرم کن ایساقی که تا زخاطر مستان بری کسالت خواب
3 خمار و خواب زسر کی رود مگر از می قدح بیار پیا پی مکن دریغ شراب
4 اگرچه در رمضان بسته بود میخانه هزار شکر گشودش مفتح الابواب
1 میان ما و تو الفت حکایتی است عجیب که تو به عهد شبابی و من به نوبت شبیب
2 اگر تو مرکب تازی به خاک من تازی چو گرد روح روان خیزدت ز سم رکیب
3 صلیب بستن اگر کار بتپرستان است بت من از چه فکنده ز زلف عود صلیب
4 همین نه هندوی خال تو ذوق از آن لب یافت بهشتیان همه دارند از این شراب نصیب