128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار آشفتهٔ شیرازی / غزلیات آشفتهٔ شیرازی

غزلیات آشفتهٔ شیرازی

1 اگر این نکهت از آن طره چین در چینست نتوان گفت که نافه زغزال چین است

2 جان شیرین زکفش رفت بتخلی و هنوز گوش فرهاد براه سخن شیرین است

3 تو بتنهائی عاشق کش خونخوار شدی یا مگر رسم و ره شهر نکویان این است

4 یوسف از حیله اخوان به چه و گرگ بدشت آنگه از راز درون پیرهن خونین است

1 با نکویان عاشقان را آشنایی مشکلست پشّه را پرواز با فر همایی مشکلست

2 مرغ شب را دیدن مهر منیر آمد محال از گدای ره‌نشینی پادشایی مشکلست

3 جسم و جان را لاجرم روزی جدایی اوفتد لیکن از جانان دل و جان را جدایی مشکلست

4 بگسلد هر قید را سرپنجه دست اجل لیک عاشق را ز عشق تو رهایی مشکلست

1 گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت بچهره ماه من از مشک تر نقاب گرفت

2 گرفت ساقی مستان بدست ساغر و گفت که ماه چارده بر دست آفتاب گرفت

3 مکن دریغ زکوة رحت زمسکینان کنون که دولت حسنت بتا نصاب گرفت

4 پی عمارت دلها تفقدی باید چرا که غمزه تو ملک بی حساب گرفت

1 حسن آن گوهر که عمانیش نیست عشق آن دریا که پایانیش نیست

2 هر سری کاو خالیست از سر عشق خانه ی باشد که بنیانش نیست

3 چشم عاشق گر نبارد سیل اشک هست آن ابری که بارانیش نیست

4 حاجب سلطان عقلم جان بسوخت عشق را نازم که دربانیش نیست

1 خون ریخته و بفکر یغماست آن ترک نگر چه بی محاباست

2 ای گوهر شب فروز باز آی کز هجر توام دو دیده دریاست

3 زان چشم سیاه و حلقه زلف بربسته ره من از چپ وراست

4 آن طره زلف و آن بناگوش یا مارسیه بدست موسی است

1 هر رهروی که خار مغیلان بپای اوست دیدار کعبه مرهم زخم و دوای اووست

2 نفی مکان بدیهی عقل است و ای عجب آنرا که جای نیست دل خسته جای اوست

3 نازم به پیر میکده کاین تیره خاکدان افشانده مشت گرد زطرف ردای اوست

4 رویش ندیده دیده و زاین بحیرتم کز هر گذر که میگذرم ماجرای اوست

1 پری گذشت ازین کوچه یا ملک می‌رفت که نورها به سماوات از سمک می‌رفت

2 به عرش نعره مستان ز کاخ میکده رفت مگو که زمزمه ذکری از ملک می‌رفت

3 به گریه بود صراحی به چشم خون‌پالا ز ذوق قهقه جام بر فلک می‌رفت

4 مژه نهشت شب هجر خسبدم دیده به پای مردمک چشم چون خسک می‌رفت

1 وعدهٔ قتلم دهی پیوسته و دشوار نیست این بود مشکل که گفتارت بود کردار نیست

2 عشق دل تسخیر کرد و رخت بیرون برد عقل منزل یار است اینجا خانه اغیار نیست

3 هست در هر حلقهٔ منظور عارف ذکر دوست عاشقان را فرقی اندر سبحه و زنار نیست

4 برنیارم خاستن تا نفخه صور از لحد گر بدانم در قیامت وعده دیدار نیست

1 مرا سزد که نگنجم چو غنچه اندر پوست که برشکفت به باغ دلم گل رخ دوست

2 به ناف آهوی چین اندر است نافه مشک تو را لطیمه عنبر ملازم آهوست

3 کناره می‌کند از چشم تر سهی‌سروم که گفت سرور و آن را مقام بر لب جوست

4 چگونه جان برم از چشم تو که از دو طرف کمند طره زلف و کشاکش ابروست

1 ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت

2 سر سودای توام اندر سویدای دلست سودها دارم که در این شور و سودا میرمت

3 نیستم خفاش تا گویم حدیث از نفی مهر در بر خورشیده رخساره چو حربا میرمت

4 من نیم از خاکیان ای بحر طوفان‌خیز عشق ماهی بحر توام خواهم بدریا میرمت

آثار آشفتهٔ شیرازی

128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی