«دیدم صنمی سروقد و روی چو ماهی» یا بهاختصار «دیدم صنمی»، نخستین تصنیف عارف قزوینی است که سال ۱۳۱۵ ه. ق در دستگاه شور ساخته شد. ,
عارف قزوینی دیدم صنمی را در هجدهسالگی، قبل از آمدن به تهران به عشق دختری ارمنی به نام خانمبالا ساخته است. ,
3 دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
4 افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
به نوشتهٔ عارف در دیوانش، این تصنیف سال ۱۳۲۶ ه. ق پس از مرگ شیدا در «ورود فاتحین ملت به طهران» ساخته شده است. موسی خان معروفی هم بعداً تنظیمی از این اثر صورت داد که کمابیش مبنای اجراهای بعدی قرار گرفت. ,
2 ای امان از فراقت، امان مُردم از اشتیاقت، امان
3 مژده ای دل که جانان آمد یوسف از چه به کنعان آمد
4 عارف و عامی سر می نشستند عهد محکم به ساقی بستند
1 نمی دانم چه در پیمانه کردی (جانم) تو لیلی وش مرا دیوانه کردی
2 چه شد اندر دل من جا گرفتی (جانم) مکان در خانۀ ویرانه کردی
3 ای تو تمنای من، یار زیبای من، توئی لیلای من مرا مجنون صفت دیوانه کردی
4 زدی از هر طرف آتش چو شمعم مرا بیچاره چون پروانه کردی
1 نکنم اگر چاره دل هر جائی را نتوانم و تن ندهم رسوائی را
2 نرود مرا از سر سودایت بیرون اگرش بکوبی تو سر سودائی را
3 همه شب من اختر شمرم، کی گردد صبح مه من چه دانی، تو غم تنهائی را
4 چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند نبود جز این فایده ای بینائی را
1 افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
2 به سر زلف پریشان تو دلهای پریش همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی
3 ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟ تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟
4 سیم اندام ولی سنگ دلی سست پیمانی و پیمان شکنی
1 تو ای تاج، تاج سر خسروانی شد از چشم مست تو بی پا جهانی
2 تو از حالت مستمندان چه پرسی؟ تو حال دل دردمندان چه دانی؟
3 خدا را نگاهی به ما کن نگاهی برای خدا کن
4 دو صد درد من از نگاهی دوا کن
بهنوشتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، دل هوس سبزه و صحرا ندارد هنگامی ساخته شده که شاه مخلوع، محمدعلیشاه بهتحریک روسها وارد گموشتپه شده بوده است. ,
2 دل هوس سبزه و صحرا ندارد (ندارد) میل به گلگشت و تماشا ندارد (ندارد)
3 دل سر همراهی با ما ندارد (ندارد) خون شود این دل که شکیبا ندارد (ندارد)
4 ای دل غافل، نقش تو باطل، خون شوی ای دل، خون شوی ای دل
1 نه قدرت که با وی نشینم نه طاقت که جز وی ببینم
2 شده است آفت عقل و دینم ای دلارا، سروبالا
3 کار عاشقم چه بالا گرفته بر سر من جنون جا گرفته
4 جای عقل عشق یک جا گرفته جای عقل عشق یک جا گرفته
1 ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود (حبیبم) جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود (برود)
2 گر رود «شوستر» از ایران رود ایران بر باد (حبیبم) ای جوانان مگذارید که ایران برود (برود)
3 بجسم مرده جانی، تو جان یک جهانی تو گنج شایگانی، تو عمر جاودانی
4 ***** *****
عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمهای بر این تصنیف، آوردهاست: ,
این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شدهاست. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شدهاست. ,
3 هنگام می و فصل گل و گشت و (جانم گشت و خدا گشت و) چمن شد دربار بهاری تهی از زاغ و (جانم زاغ و خدا زاغ و) زغن شد
4 از ابر کرم خطهٔ ری رشگ ختن شد دلتنگ چو من مرغ (جانم مرغ) قفس بهر وطن شد