4 اثر از تصنیفها عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تصنیفها عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عارف قزوینی / تصنیفها عارف قزوینی

تصنیفها عارف قزوینی

1 نکنم اگر چاره دل هر جائی را نتوانم و تن ندهم رسوائی را

2 نرود مرا از سر سودایت بیرون اگرش بکوبی تو سر سودائی را

3 همه شب من اختر شمرم، کی گردد صبح مه من چه دانی، تو غم تنهائی را

4 چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند نبود جز این فایده ای بینائی را

1 جان برخی آذربایجان باد این مهد زردشت، مهدامان باد

2 هر ناکست کو عضو فلج گفت عضوش فلج گو،لالش زبان باد

3 کلید ایران تو، شهید ایران تو، امید ایران تو درود بر روانت از روان پاکان باد، از نیاکان باد

4 صبا ز من بگو به اهل تبریز که ای همه چو شیر شرزه خون ریز

1 تا رخت مقید نقاب است دل چو پیچه ات به پیچ و تاب است

2 مملکت چو نرگست خراب است چارۀ خرابی انقلاب است

3 سنگدل بت، آئینه رو باش با بدان چو سنگ با سبو باش

4 خانمان نگون کن عدو باش ***

به‌نوشتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، دل هوس سبزه و صحرا ندارد هنگامی ساخته شده که شاه مخلوع، محمدعلی‌شاه به‌تحریک روس‌ها وارد گموش‌تپه شده بوده است. ,

2 دل هوس سبزه و صحرا ندارد (ندارد) میل به گلگشت و تماشا ندارد (ندارد)

3 دل سر همراهی با ما ندارد (ندارد) خون شود این دل که شکیبا ندارد (ندارد)

4 ای دل غافل، نقش تو باطل، خون شوی ای دل، خون شوی ای دل

1 نه قدرت که با وی نشینم نه طاقت که جز وی ببینم

2 شده است آفت عقل و دینم ای دلارا، سروبالا

3 کار عاشقم چه بالا گرفته بر سر من جنون جا گرفته

4 جای عقل عشق یک جا گرفته جای عقل عشق یک جا گرفته

«دیدم صنمی سروقد و روی چو ماهی» یا به‌اختصار «دیدم صنمی»، نخستین تصنیف عارف قزوینی است که سال ۱۳۱۵ ه. ق در دستگاه شور ساخته شد. ,

عارف قزوینی دیدم صنمی را در هجده‌سالگی، قبل از آمدن به تهران به عشق دختری ارمنی به نام خانم‌بالا ساخته است. ,

3 دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

4 افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

به نوشتهٔ عارف در دیوانش، این تصنیف سال ۱۳۲۶ ه. ق پس از مرگ شیدا در «ورود فاتحین ملت به طهران» ساخته شده است. موسی خان معروفی هم بعداً تنظیمی از این اثر صورت داد که کمابیش مبنای اجراهای بعدی قرار گرفت. ,

2 ای امان از فراقت، امان مُردم از اشتیاقت، امان

3 مژده ای دل که جانان آمد یوسف از چه به کنعان آمد

4 عارف و عامی سر می نشستند عهد محکم به ساقی بستند

1 امشب از آسیا، اروپا رفتی غلط کردی که بی ما آنجا رفتی

2 الهی دختر گیوار بمیره ما را تنها گذشتی، جلفا رفتی

به مناسبت درگذشت کلنل محمد تقی‌خان پسیان ,

2 گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد

3 دل ز دست غم مفر ندارد دیده غیر اشک تر ندارد

4 گر زنیم چاک، جیب جان چه باک مرد جز هلاک هیچ چارۀ دگر ندارد

تاریخ دقیق خلق این تصنیف معلوم نیست اما به عنوان آخرین تصنیف در دیوان عارف آمده و او آن را طبق گفتهٔ خودش در اسفند ماه ۱۳۰۳ ه.ش در تبریز «به یاد دلاوران آذربایجانی» خوانده است. ,

2 باد خزانی، زد ناگهانی، کرد آنچه دانی برهم زد ایّام نشاط و روزگار کامرانی

3 ظلم خزان کرد، با گلستان کرد، دانی چه سان کرد؟ آنسان که من کردم،به دور زندگی با زندگانی

4 چو من فراری، بلبل به خواری، با سوگواری گل از نظرها محو شد، همچون خیالات جوانی

آثار عارف قزوینی

4 اثر از تصنیفها عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تصنیفها عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.