1 افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
2 به سر زلف پریشان تو دلهای پریش همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی
3 ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟ تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟
4 سیم اندام ولی سنگ دلی سست پیمانی و پیمان شکنی
1 ترک چشمش ار فتنه کرد راست بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست
2 ای صبا زبردست را بگوی دست دیگری (خدا) روی دستهاست
3 حرص بین و آز پنجه کرده باز
4 بهر صعوه باز بی خبر ز سر پنجۀ قضاست
1 تو ای تاج، تاج سر خسروانی شد از چشم مست تو بی پا جهانی
2 تو از حالت مستمندان چه پرسی؟ تو حال دل دردمندان چه دانی؟
3 خدا را نگاهی به ما کن نگاهی برای خدا کن
4 دو صد درد من از نگاهی دوا کن
1
عارف در دیوانش مینویسد که این تصنیف را پنج-شش ماه پس از «تصنیف شوستر» (که آن را زمستان سال ۱۳۲۹ ه.ق سروده) با «یک حالت یأس و ناامیدی» ساخته است. ,
3 باد فرح بخش بهاری وزید پیرهن عصمت گل بردرید
4 نالۀ جان سوز ز مرغ قفس تا به گلستان رسید (تا به گلستان رسید)
1 بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان (ارمنستان ارمنستان شد ارمنستان)
2 زبردست شد، زیردست زیردستان (دستان زیردستان زیردستان)
3 اگر ملک جم شد خراب، گو به ساقی (گو به ساقی تو باش باقی تو باش باقی)
4 صبوحی بده زان شراب شب به مستان (بده به مستان، بده به مستان)
1 شانه بر زلف پریشان زدهای به به به دست بر منظرهٔ جان زدهای به به به
2 آفتاب از چه طرف سر زدهای امروز که سر به من بیسر و سامان زدهای به به به
3 صف دلها همه بر هم زدهای ماشاءاله تا به هم آن صف مژگان زدهای به به به
4 صبح از دست تو پیراهن طاقت زده چاک تا سر از چاک گریبان زدهای به به به
1 ای دست حق پشت و پناهت بازآ چشم آرزومند نگاهت بازآ
2 وی تودۀ ملت سپاهت بازآ قربان کابینۀ سیاهت بازآ
3 سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی پشت گلی و قهوه ای، عنایی
4 یک رنگ ثابت زین میان کی یابی؟ ای نقش هستی خیرخواهت بازآ
«امیرزاده» گوید: ,
2 اگر دگمهات پنبهای بود یار، جان، پنبهای بود
3 آشکرالله خوب بچهای بود به ذات الله، به ذات الله
4 بازم دگمهات پنبهای نیست یار، جان، پنبهای نیست
بنا به گفتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، چه شورها در استانبول و پس از «معلوم شدن خیالات ترکها نسبت به آذربایجان» تصنیف شده است (اواخر سال ۱۳۳۶ ه.ق). ,
2 چه شورها که من به پا، ز شاهناز می کنم در شکایت از جهان، به شاه باز می کنم
3 ز من مپرس چونی، دلی چو کاسۀ خونی ز اشک پرس که افشا نمود راز درونی
4 اگر چه جا ازین سفر، بدون دردسر اگر به در برم من، به شه خبر برم من
1 روی دلکش، موی دیجور روی اندر موی، مستور
2 دست کز این غرفه این حور کو کشد جز دست جمهور
3 ساقی از این دور خسته ساغر زرین شکسته
4 مطربا، ای پی خجسته پاره کن این سیم ناجور