4 اثر از تصنیفها عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تصنیفها عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عارف قزوینی / تصنیفها عارف قزوینی

تصنیفها عارف قزوینی

1

عارف در دیوانش می‌نویسد که این تصنیف را پنج-شش ماه پس از «تصنیف شوستر» (که آن را زمستان سال ۱۳۲۹ ه.ق سروده) با «یک حالت یأس و ناامیدی» ساخته است. ,

3 باد فرح بخش بهاری وزید پیرهن عصمت گل بردرید

4 نالۀ جان سوز ز مرغ قفس تا به گلستان رسید (تا به گلستان رسید)

1 بلبل شوریده فغان می کند شکوه ز آشوب جهان می کند

2 دامن گل گشته ز دستش رها ناله و فریاد و امان می کند

3 باد خزان پیرهن گل درید دامن گل شد ز نظر ناپدید

4 سرو چو یعقوب از این غم خمید غصه قد سرو، کمان می کند

عارف قزوینی گریه را به مستی را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایب‌السلطنه احمدشاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق)، تصنیف کرده است. ,

2 گریه را به مستی بهانه کردم شکوه ها ز دست زمانه کردم

3 آستین چو از چشم برگرفتم جوی خون به دامان روانه کردم

4 از چه روی، چون ارغنون ننالم از جفایت ای چرخ دون ننالم

عارف بنا به آنچه در دیوانش نوشته این تصنیف را پس از جدایی از «دوست وفادارش» استادعلی‌محمد معمارباشی بین قم و اصفهان ساخته است (سال ۱۳۲۹ ه.ق). ,

2 از کفم رها، شد قرار دل نیست دست من، اختیار دل

3 هیز و هرزه گرد، ضد اهل درد گشته زین در آن در مدارد دل

4 بی شرف تر از دل مجو که نیست غیر ننگ و عار، کار و بار دل

1 ترک چشمش ار فتنه کرد راست بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست

2 ای صبا زبردست را بگوی دست دیگری (خدا) روی دستهاست

3 حرص بین و آز پنجه کرده باز

4 بهر صعوه باز بی خبر ز سر پنجۀ قضاست

بنا به‌ گفتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، چه شورها در استانبول و پس از «معلوم شدن خیالات ترک‌ها نسبت به آذربایجان» تصنیف شده است (اواخر سال ۱۳۳۶ ه.ق). ,

2 چه شورها که من به پا، ز شاهناز می کنم در شکایت از جهان، به شاه باز می کنم

3 ز من مپرس چونی، دلی چو کاسۀ خونی ز اشک پرس که افشا نمود راز درونی

4 اگر چه جا ازین سفر، بدون دردسر اگر به در برم من، به شه خبر برم من

1 بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان (ارمنستان ارمنستان شد ارمنستان)

2 زبردست شد، زیردست زیردستان (دستان زیردستان زیردستان)

3 اگر ملک جم شد خراب، گو به ساقی (گو به ساقی تو باش باقی تو باش باقی)

4 صبوحی بده زان شراب شب به مستان (بده به مستان، بده به مستان)

1 شانه بر زلف پریشان زده‌ای به به به دست بر منظرهٔ جان زده‌ای به به به

2 آفتاب از چه طرف سر زده‌ای امروز که سر به من بی‌سر و سامان زده‌ای به به به

3 صف دل‌ها همه بر هم زده‌ای ماشاءاله تا به هم آن صف مژگان زده‌ای به به به

4 صبح از دست تو پیراهن طاقت زده چاک تا سر از چاک گریبان زده‌ای به به به

1 رحم ای خدای دادگر کردی نکردی ابقا به فرزند بشر کردی نکردی

2 بر ما در خشم و غضب بستی نبستی جز قهر اگر کار دگر کردی نکردی

3 طاعون،وبا،قحطی، بگو دنیا بگیرد یک مشت جو گر بارور کردی نکردی

4 آتش گرفت عالم ز گور بوالبشر بود صرف نظر گر زین پدر کردی نکردی

1 امشب از آسیا، اروپا رفتی غلط کردی که بی ما آنجا رفتی

2 الهی دختر گیوار بمیره ما را تنها گذشتی، جلفا رفتی

آثار عارف قزوینی

4 اثر از تصنیفها عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تصنیفها عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.