4 اثر از تصنیفها عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تصنیفها عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عارف قزوینی / تصنیفها عارف قزوینی

تصنیفها عارف قزوینی

1 افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی

2 به سر زلف پریشان تو دلهای پریش همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی

3 ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟ تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟

4 سیم اندام ولی سنگ دلی سست پیمانی و پیمان شکنی

1 ترک چشمش ار فتنه کرد راست بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست

2 ای صبا زبردست را بگوی دست دیگری (خدا) روی دستهاست

3 حرص بین و آز پنجه کرده باز

4 بهر صعوه باز بی خبر ز سر پنجۀ قضاست

1 تو ای تاج، تاج سر خسروانی شد از چشم مست تو بی پا جهانی

2 تو از حالت مستمندان چه پرسی؟ تو حال دل دردمندان چه دانی؟

3 خدا را نگاهی به ما کن نگاهی برای خدا کن

4 دو صد درد من از نگاهی دوا کن

1

عارف در دیوانش می‌نویسد که این تصنیف را پنج-شش ماه پس از «تصنیف شوستر» (که آن را زمستان سال ۱۳۲۹ ه.ق سروده) با «یک حالت یأس و ناامیدی» ساخته است. ,

3 باد فرح بخش بهاری وزید پیرهن عصمت گل بردرید

4 نالۀ جان سوز ز مرغ قفس تا به گلستان رسید (تا به گلستان رسید)

1 بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان (ارمنستان ارمنستان شد ارمنستان)

2 زبردست شد، زیردست زیردستان (دستان زیردستان زیردستان)

3 اگر ملک جم شد خراب، گو به ساقی (گو به ساقی تو باش باقی تو باش باقی)

4 صبوحی بده زان شراب شب به مستان (بده به مستان، بده به مستان)

1 شانه بر زلف پریشان زده‌ای به به به دست بر منظرهٔ جان زده‌ای به به به

2 آفتاب از چه طرف سر زده‌ای امروز که سر به من بی‌سر و سامان زده‌ای به به به

3 صف دل‌ها همه بر هم زده‌ای ماشاءاله تا به هم آن صف مژگان زده‌ای به به به

4 صبح از دست تو پیراهن طاقت زده چاک تا سر از چاک گریبان زده‌ای به به به

1 ای دست حق پشت و پناهت بازآ چشم آرزومند نگاهت بازآ

2 وی تودۀ ملت سپاهت بازآ قربان کابینۀ سیاهت بازآ

3 سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی پشت گلی و قهوه ای، عنایی

4 یک رنگ ثابت زین میان کی یابی؟ ای نقش هستی خیرخواهت بازآ

«امیرزاده» گوید: ,

2 اگر دگمه‌ات پنبه‌ای بود یار، جان، پنبه‌ای بود

3 آشکرالله خوب بچه‌ای بود به ذات الله، به ذات الله

4 بازم دگمه‌ات پنبه‌ای نیست یار، جان، پنبه‌ای نیست

بنا به‌ گفتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، چه شورها در استانبول و پس از «معلوم شدن خیالات ترک‌ها نسبت به آذربایجان» تصنیف شده است (اواخر سال ۱۳۳۶ ه.ق). ,

2 چه شورها که من به پا، ز شاهناز می کنم در شکایت از جهان، به شاه باز می کنم

3 ز من مپرس چونی، دلی چو کاسۀ خونی ز اشک پرس که افشا نمود راز درونی

4 اگر چه جا ازین سفر، بدون دردسر اگر به در برم من، به شه خبر برم من

1 روی دلکش، موی دیجور روی اندر موی، مستور

2 دست کز این غرفه این حور کو کشد جز دست جمهور

3 ساقی از این دور خسته ساغر زرین شکسته

4 مطربا، ای پی خجسته پاره کن این سیم ناجور

آثار عارف قزوینی

4 اثر از تصنیفها عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تصنیفها عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.